احمد شجاعی:
زمانیکه آقای رضایی فرماندة کل سپاه شد و شهید کلاهدوز نیز بهعنوان قائممقام ایشان قرار گرفت. فرماندهان مناطق و عناصر کلیدی را از استانها جمع کرد. آقای علی شمخانی را از خوزستان و آقای سیدمسعود خاتمی را از فارس به فرماندهی کل برد. آقا محسن به من گفت: «آقای سیدمسعود خاتمی مسؤول پرسنلی کل شدهاند، شما در شیراز فرماندة سپاه منطقة 9 هستید.»
مهمترین مأموریت ما در رابطه با جنگ بود. من برای بازدید به جبهه رفتم و جلساتی هم با نیروها و تیپها گذاشتم. از منطقة ما دو تیپ امام سجاد(ع) و المهدی در جبههها بودند. با آنها جلساتی گذاشتم و راجع به نیازها
اول جنگ بود. در خوزستان همۀ محورها درگیر جنگ بودند. آقای محسن رضایی، که آن موقع مسئول اطلاعات کل سپاه بود، بههمراه چند نفر از تهران به اهواز آمدند. یکی از آنها شهید حسن باقری بود. همان روز اول، برخوردهای عجیبی از او میدیدیم. با آن ظاهر کم سنوسال، خیلی زرنگ و تندوتیز نشان میداد. برای خود من اینطور بود، که در همان برخوردهای اول، آدم را بهطرف خودش جذب میکرد.
باوجوداینکه تازه آمده بود و هنوز شاید هیچ تجربهای از جنگ نداشت، لباس عربی میپوشید و با بچهها به شناسایی محورها میرفت. اولین کاری که با هدایت حسن بهطور منظم شروع شد، نوشتن گزارش از جبههها
از همان ابتدای تشکیل سپاه خرمشهر، یک گروهی در واحد اطلاعات سپاه خرمشهر درست شد که تا زمان سقوط و آزادسازی خرمشهر باقی ماندند. این گروه تقریباً با همدیگر عمل میکردند. بچههای اطلاعات سپاه خرمشهر قبل از جنگ هم در همین کار بودند. شاید رمز موفقیت آنها این بود که عناصر ثابتی بودند. درحالیکه افراد اعزامی از لشکر و تیپها معمولاً دورۀ ششماهه یا یکساله میدیدند و بعد، اطلاعات و تجربهشان را با خودشان میبردند. نیرویی که جدید میآمد، تا میخواست پروندهها را بخواند و درگیر مشکلات روزمره شود، نمیرسید به مسائل گذشته بپردازد.
اطلاعات خرمشهر دو بخش بود؛ یک بخش اطلاعات&zwn
قبل از جنگ مسؤول اطلاعات برون مرزی بودم. برادر باقری قبل از اینکه وارد جنگ بشود در شاخة اطلاعات داخل کشور سپاه همکاری میکرد. آن زمان درگیری با گروهکهای مختلف در داخل کشور زیاد بود. محسن رضایی چنان توصیفی از حسن باقری میکرد که به قیافة کمسنوسال او نمیخورد و نمیتوانستیم باور کنیم. بعدها اطلاعاتی که حسن راجع به نهضت آزادی، جبهة ملی و سایر گروهها به دست آورد، باعث شد نظرمان نسبت به او تغییر کند.
حسن باقری با شروع جنگ به اهواز رفت و اطلاعات برونمرزی خود را نیز با اطلاعاتی که ما داشتیم چک میکرد. اطلاعاتش همیشه بهروز بود. روش جمعآوری اطلاعات او خیلی مهم است. برای
احمد افشردی:
صبح روز 28 اسفند 1360 با یک هواپیمای سی130 به اهواز رفتیم. قرارگاه کربلا در اطراف شهر شوش مستقر شده بود و آخرین جلسات فرماندهان قرارگاه برای آغاز فتحالمبین انجام میشد. برادرم فعالیتهای بیرون از خانه را داخل خانه بروز نمیداد. یکسالونیم از جنگ گذشته بود و من نمیدانستم که برادرم در جبهه چهکاره است. اولینباری بود که به جبهه رفته بودم. تا غروب با مهدی زینالدین چرخیدم. او مسؤول اطلاعاتعملیات قرارگاه نصر بود. با هم به روستای صالحمشطط رفتیم. به یکی از مقرها سر زد. از قرارگاه فتح رد شدیم که برادرم محمد [باقری] مسؤول اطلاعاتعملیاتش بود.
4 بعدازظهر آخر