حشمت حسنزاده[1]:
دو ماه آموزش دیده بودم که جنگ شروع شد. جنگ، میدانی بود که هر کس هر توانایی داشت، بروز میداد. به همراه دوستانم حسن درویش و حسن سرخه بلم ساختیم و از رودخانه عبور کردیم. با آنها در جبهۀ شوش شروع به کار کردم. حسن درویش یک جبهه را گرفت. من، حمزه کربلایی و حسن سرخه به اطلاعات رفتیم. برای ما یک آموزش 7 روزه در سوسنگرد گذاشتند. مجید بقایی فرماندۀ جبهۀ شوش بود[2]. با من صحبت کرد. من و حمزه و حسن سرخه به سوسنگرد رفتیم. نمیدانستم آموزش چیست. مهدی زینالدین درس میداد؛ قطبنما، اطلاعات و نقشهخوانی را آموزش داد و وارد اطلاعاتعملیات شدم.[3]
در همین جلسات بود که برای اولین بار حسن باق
حمید اصلانی:[1]
آشنایی من با حسن باقری به قبل از عملیات فتحالمبین برمیگردد. بهدلیل علاقهای که به گردان پیاده داشتم موافقت او را گرفتم و در آن عملیات با عزیزانی مثل سلطانی و داداش حسینی بودم. از منظر شاگرد و کسی که دورة کوتاهی در رکابش بودم باید بگویم که او تمام نبوغش را در تربیت و آموزش نیروها به خدمت گرفت. این یکی از هنرهای حسن بود.
بهیاد دارم، قبل از عملیات فتحالمبین مهدی زینالدین بهعنوان مسؤول اطلاعاتعملیات گزارشی ارایه داد. حسن به او گفت: "آنجا نرفتهای."
زینالدین پاسخ داد: "درست است."
بعد، سه یا چهار ایراد اساسی از گزا