سهشنبه 18 فروردين 1360
صبح براي تماس با تيپ 3 بهتپههاي اللهاكبر رفتيم، با بچههاي مشهد كه سرهنگ [ عبدالله ] الماسي نبود. بعد رفتيم سوسنگرد. عدهاي از ايرانيها كه اين روزها از طريق ساريه به سوسنگرد ميآيند، روبهروي مقر سپاه جمع شده بودند. دو خمپاره نزديك آنها خورد كه خيلي نابساماني داشت. مشكلاتي در نقلوانتقال آنها وجود داشت. سپس با برادران سوسنگرد صحبت كرديم. براي عمليات غرب آمادگي داشتند. با هوابرد نيز هماهنگي داشتند. گردان ديگر هوابرد نيز آمده و در مقابل حاجيه گسترش پيدا كرده. ظهر نمانديم و سريع برگشتيم حميديه كه [ عبدالله ] الماسي و فرمانده تيپ هوابرد را پيدا كنيم. در حميديه [ سیروس ] لطفي را پيدا كرديم كه او هم خبر نداشت. ناهار را حميديه خورديم و سپس رفتيم سد را ديديم و برگشتيم اهواز.
عصر رفتم حمام. شب در باشگاه ژاندارمري جلسه بود، با [ سیدابوالحسن ] بنيصدر و[ ولیالله ] فلاحي و فرماندهان لشكر 92 [ غلامرضا قاسمی ] و لشكر 16 [ سیروس لطفی ] و [ دکتر مصطفی ] چمران و نماينده نيروي هوايي و من و [ غلامعلی ] رشيد و رحيم [ صفوی ]. مسأله اللهاكبر و غرب سوسنگرد و آب مطرح شد. قرار شد [ سیدابوالحسن ] بنيصدر صبح پنجشنبه بهبازديد تيپ 3 برود و تيپ 3 را آماده حمله كند و تيپ يك لشـكر 16 نيز با حدود هشـت تانك امـ47 و شش اسكورپين، احتياط هوابرد براي غرب سوسنگرد باشد. از قول [ عبدالله ] الماسي گفتند كه براي حمله چندان آمادگي ندارد.
از سدها پرسيد. [ دکتر مصطفی ] چمران گفت امشب ما منفجر ميكنيم و [ غلامرضا ] قاسمي گفت با توپ زدهاند و فردا ميروم ببينم و من گفتم كارها در قبر سعدون 48 ساعت طول ميكشد و در هويزه هنوز مشغول كار هستيم. درباره آب كارون قرار شد در سيره شمعكوبي شود و در سلمانيه نيز سد بزنيم و آب بهچپ و راست رودخانه بريزد.
بعد رفتيم پيش علي [ شمخانی ]. خواب بود. من تلفن كردم بهخانه و رضا [ محمدی ]. با علي [ شمخانی ] صحبت نكرديم و برگشتيم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد