(اهواز، شنبه) 22/9/1359
روزهای پنجشنبه و جمعه هوا گردوخاک بود و تغییرات و یا کاری در جبههها صورت نمیگرفت.
روز پنجشنبه با سرهنگ [غلامرضا] قاسمی [نو] و مهندس جواد [مادرشاهی] رفتیم به روستای صحین (فرسیه) و پس از چند دقیقه نگاه کردن، چندین گلوله خمپاره یا توپ در اطرافمان بهزمین خورد. بهعلت اینکه هوا مهآلود بود، سوار شدیم و رفتیم برای دیدن سدی که روی کرخهکور زده شده بود. کنار سد ضدهوایی گذاشته بودند و کانال جدیدی نیز برای آن تهیه میکردند. سپس به مسیر ادامه دادیم و رفتیم تیپ 2 [لشکر 92 زرهی]. با معاون تیپ رفتیم سوسنگرد و بعد هویزه و حدود چهار کیلومتر در جنوب کرخهکور بهطرف شرق رفتیم. [غلامرضا] قاسمی [نو] محل و سنگرهایی را که برای استقرار واحد زرهی کنده بودند، مشاهده کرد. برگشتیم و نزدیک سوسنگرد محل احداث پل را دیدیم که آب تا بالای ساحل حدود چهار متر فاصله و دیواره دارد.
برگشتیم به تیپ. [غلامرضا] قاسمی [نو] دستور حرکت واحد را به هویزه داد. البته فرمانده تیپ میگفت که این واحد احتیاط من است و تغییر آن خطرناک است ولی بالاخره حرکت کرد. بهدنبال آن توپخانه نیز برایش فرستاد ولی نیرویی که فرستاد، فقط یک گروهان بود. البته برادران سپاه نیز رفتند و جناح راست واحد را در سمت جنوب تأمین کردند. هویزه را باید تقویت کرد تا نقطه مطمئنی برای جناح چپ نیروهای عراقی در جبهه کرخهکور و پاسگاههای مرزی و جفیر باشد.
حدود چهار عصر بود که ناهار خورده بودیم و برگشتیم. پیاده شدم از ماشین مهندس [محمد] جواد [مادرشاهی] که خودم بیایم ولی ماشین گیرم نیامد. پیاده خیلی راه آمدم و نماز دیر شده بود. کمی به خدا التماس کردم. یکی از اطرافیان مهندس [محمد] جواد [مادرشاهی] آمد رد شود، سوار کرد و مرا به چهارشیر رساند. در تدارکات نماز خواندم و بعد آمدم گلف، سر چهارشیر، محمد [باقری] و [احمد] وکیلی و [حمید] معینیان را دیدم که به مجلس ختم رفته بودند.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد