جمعه 31/6/1357
ظهر رفتیم در استخر تپه آبتنی کردیم. چسبید، بد نبود. نامهای برای [ اصغر ] مهریزاده نوشتم. روحیه خواندن دعایی و در این حدود نیست ولی نسبت بهروزهای اول بهتر شدهام و عادیتر بهنظر میرسد. بهنظرم این 16 روز که آمدهام ایلام، زود گذشته است.
حدود 17 مهرماه سرباز میبرند از اینجا و با هر ماشین سرباز، یک نفر سرباز قدیمی با یک درجهدار میفرستند که اگر جور شود، مرا هم بفرستند، میتوان چند روزی جیم شد تهران. تا که چه پیش آید انشاءالله.
صبح یک گروهبان3 رفته نیروگاه برق. دیده دو تا نگهبان اسلحههایشان را دادهاند بهیک نفر شخصی و رفتهاند شهر گردش کنند و او هر چه کرده، نتوانسته اسلحه و فشنگها را بگیرد ولی صورتجلسه کرده و رفته است. خداوند از خطرات خدمت محفوظ دارد انشاءالله. امروز بقیه بچههای گردان 2 که عادی بودند، آمدند. 24 نفر دادهاند ایلام.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد