سهشنبه 8 ارديبهشت 1360
صبح با رحيم [ صفوی ] قصد رفتن به ماهشهر كرديم كه رفتيم ماهشهر. فرمانده سپاه [ حبیب ] آقاجري را نتوانستيم پيدا كنيم. گفتند سربندر و بندر امام پيكاريها شلوغ كردهاند و رفته است آنجا. [ اسحاق ] عساكره هم نبود. خودمان رفتيم ستاد لشكر 77 كه سرهنگ [ شهابالدین ] جوادي فرمانده لشكر نبود و معاونش سرهنگ [ علیجان ] نوروزي بود كه قبلاً با رحيم [ صفوی ] در كردستان آشنا بود. راجع بهمهمات صحبت كرديم كه سرهنگ [ علیمحمد ] كساييان هم آمد. گفت من رفتهام و ديدم وضع مهماتشان خوب است و هر قدر بهبچههاي خودمان ميدهند، بهبچههاي سپاه هم ميدهند و تازه هفده دوبه هم جداگانه برايشان مهمات آمده. رحيم [ صفوی ] صحبت [ سیدابوالحسن ] بنيصدر را در مورد برخوردهاي سپاه آبادان و لشكر 77 مطرح كرد. راجع بهنقشه وضعيت صحبت شد. گفتند بهكلي سري است و بيرون نميدهيم. من گفتم كه ما در سطح قرارگاه تاكتيكي دزفول كار ميكنيم و اگر ميخواهيد بهسرهنگ [ عبدالحسین ] مفيد ميگوييم به شما بنويسد كه قبول كردند. نماينده سپاه ماهشهر هم آنجا بود كه پوتين پايش نبود و گتر هم نكرده بود. من توضيح دادم. موقع برگشتن با رحيم [ صفوی ] راجع بهبرخوردهاي نزديك و نسبتاً زياد [ سیدابوالحسن ] بنيصدر با سپاه خوزستان صحبت كرديم. عصر من رفتم حمام. امشب جلسهاي بود با [ جواد ] فكوري و [ قاسمعلی ] ظهيرنژاد و [ علیمردان ] خزایي و ديگران كه ما را خبر نكرده بودند. البته قبلاً قرار بود [ سیدابوالحسن ] بنيصدر به دزفول برود كه نرفت و در اهواز تشكيل شد. هيأتي از تهران آمده براي مسأله پدافندها كه چرا عمل نكرده و گويا درجه چند نفر را هم گرفته است.
[ در حاشيه سالشمار آمده است: ] تحليل راجع بهتماسهاي [ سیدابوالحسن ] بنيصدر و صحبت با رحيم [ صفوی ] نوشته شود. نامه بهقرارگاه تيپ نزاجا در دزفول. نامه راجع بهزخمي شدن و شهادت بچههاي شوش.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد