من اولین بار حسن باقری را در ستاد مرکزی سپاه دیدم. آنموقع من در عملیات ستاد مرکزی سپاه بودم. اوایل سال 60 بود. من قبل از آن در منطقة غرب و سرپلذهاب بودم. ایشان با شهید کلاهدوز به تهران آمده بود. آن دو داشتند در محوطه قدم میزدند و صحبت میکردند. شهید کلاهدوز آن موقع قائممقام سپاه و آقای عباس دوزدوزانی فرمانده بود. از یکی از بچهها پرسیدم: "اینکه با آقای کلاهدوز راه میرود کیست؟"
گفت: "او حسن باقری است."
یک تسبیح دانه درشتی دستش بود. با جثهای لاغر که لباس سپاه قدری برایش گشاد بود. بعد که به جنوب رفتم او را در گلف دیدم و با همدیگر بیشتر آشنا شدیم. بهخصوص در عملیات ثامنالائمه که از نزدیک با همدیگر در ارتباط بودیم. چون ما جزء اولین نفراتی بودیم که در سپاه بعضی از حرفهای ارتشیها مثل نقشهخوانی و عکس هوایی را میفهمیدیم. این هم به واسطة دورهای بود که شهید صیادشیرازی اواخر سال 59 گذاشته بود. من، رضا آزادی و حسن داناییفر و آقای عبداللهی و چند نفر دیگر این دوره را دیده بودیم. به همین دلیل در عملیات ثامنالائمه من و رضا آزادی بهعنوان رابط با ارتش در تماس بودیم.
نکتۀ خیلی مهم، ذهن سازمانیافتۀ حسن باقری بود. ویژگی حسن باقری این بود که برای هر مسألهای راهحلی داشت. یعنی حسن دارای ویژگی قدرت فن حل مسأله بود. حداقل برای من اتفاق نیفتاد که ما موضوعی را در کارهای اداری یا عملیاتی به حسن مراجعه کنیم و حسن یک فرمولی برای حل آن پیدا نکند و ارایه ندهد. بهطور مثال میخواستیم یک نقشه کوچک را بزرگ کنیم. من یادم هست که در همین مسألة به ظاهر ساده هم حسن ما را راهنمایی میکرد. گفت: "اگر میخواهید این نقشه را بزرگ بکنید باید از پانتوگراف استفاده کنید."
گفتیم: "پانتوگراف دیگر چیست؟"
تا آن موقع همچنین چیزی نشنیده بودیم. رفتیم بررسی کردیم دیدیم وسیلهای است که دو تا خطکش به هم چسبیده دارد. یک سر آن سوزن کار گذاشتهاند، یک سرش را میگذاری روی نقشه. مثلاً با مقیاس یک پنجاه هزارم و طرف دیگر را میبری روی کالک و آن نقشه را تبدیل میکنی به یک پنجاه هزارم یا مقیاس دیگر. ما در همة جنبهها حتی جنبههای سادة اداری با ذهن فعال و اکتیو حسن باقری برخورد داشتیم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد