احمدحسین افشردی[1]:
آن روز تعطیل بود و من خانه بودم. اخوی حمام رفته بود. ما آن موقع در خانهمان حمام نداشتیم. دم در نشسته بودم. ابتدای خانههای قدیم تهران عمدتاً پله داشت. روی پلة دم در نشسته بودم که دیدم از سرکوچه میآید و ساک حمام به دست دارد. پرسیدم: «داداش کجا رفته بودی؟»
گفت: «رفتم حمام.»
گفتم: «تو با این سرِ شکسته چهطور رفتی حمام؟»
گفت: «رفتم بخیهها را کشیدم، ببین.»
دیدم رفته با رطوبت حمام، دانه دانه بخیهها را کشیده. با این کار نیمهپزشکی که خودش انجام داده بود، فردایش به جبهه برگشت. منتهی دو سه هفته سردردهای مزمن اذیتش میکرده که بالاخره با مسکن و اینجور چیزها اموراتش را گذرانده بود.
[1]ـ حسن باقری دو برادر کوچکتر داشت. آقای احمدحسین افشردی کوچکترین برادر ایشان است.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد