خواهر:
یکی از خصوصیاتی که ما را به غلامحسین وابسته کرده بود، محبتش به اطرافیان بود. خیلی با محبت بود؛ چه برای من، چه برای خانوادهام و چه برای اطرافیان. هیچوقت کمبود خواهر را حس نکردم. دردودل که میکردم مثل یک دوست، خوب گوش میداد و هر کاری که از دستش برمیآمد کوتاهی نمیکرد. این باعث شد هر اتفاقی که در زندگیام میافتاد، اول به او میگفتم. زمانی که در جلدیان[1] بود، در یکی از نامهها برای من نوشت که: الان دارم به تو فکر میکنم و مینویسم که دلم برای خواهرم تنگ شده ولی دوست ندارم گریه کنم، چون گریه در اینجا نشانة عجز و ناتوانی است. همیشه شروع نامههایش با جمله به نام خدا و یاد حضرت مهدی(عج) بود.[2]
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد