خلیل سبحانی[1]:
من با شهید غلامحسین افشردی در یک محله زندگی میکردم و از سالهای 46-45 او را میشناختم. ایشان 10سالی از من کوچکتر بود و از نوجوانی در مسجد صدریه فعالیت میکرد. ما در این مسجد به کارهای فرهنگی میپرداختیم. از جمله آنها برگزاری جشنهای بزرگ میلاد حضرت بقیهالله(عج) بود. برگزاری این جشن در آن محله سابقۀ طولانی داشت و اکثر مردم به آنجا چشم دوخته بودند. در همان زمان به فکر تأسیس یک کتابخانه افتادیم. یک اتاق 3 در4 برای این کار آماده کردیم. برادری به نام رستمی، مسئول داستانگویی برای نوجوانها بود. داستانهای پرمحتوا را پیدا میکرد و ارائه میداد. شهید افشردی همسنوسالهای خود را در این جلسات جذب میکرد. اینقدر به مسجد و کتابخانه علاقه داشت که اگر از صبح او را رها میکردند تا 12 شب در حال کتاب خواندن بود. بااینکه جوان بود و کارهای خدماتی کتابخانه مثل جمعکردن، نگهداری و نامنویسی را انجام میداد، برای جلسات سخنرانی موضوعاتی را پیشنهاد میکرد که به درد جوانهای آن روز میخورد. بهیاد دارم، یکی از آنها موضوع موسیقی بود که آنموقع تحقیق زیادی درباره آن انجام دادیم. او با آنکه10 سال از من کوچکتر بود، کارهایی بیش از انتظار ما انجام میداد.
بعضیها از همان بچگی روحیۀ رهبرصفتی دارند. افشردی از این افراد بود. از همان سالها خصلت رهبری و نیروسازی در محل داشت.
[1]- هممحلی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد