عظیم ازگمی[1]:
زمانی که جنگ شروع شد فرماندۀ توپخانۀ لشکر 77 خراسان بودم. چند ماهی تعدادی از گردانهای توپخانه و تعدادی از واحدهای پیاده را از لشکر به قرارگاه غرب، شمال غرب و جنوب فرستادیم. واحدهای ما در جنوب تحت نظر ستاد اروند بهفرماندهی سرهنگ فروزان بود. تا اینکه در آبان ماه 59، دستوری از فرماندة نیروی زمینی رسید که من، معاون لشکر و رؤسای رکن یکم، سوم و چهارم برای شناسایی منطقه و انتقال لشکر به دزفول برویم. ما را با هواپیما از مشهد به پایگاه دزفول بردند. ساعت 5 غروب، تشنه و گرسنه به ستاد رفتیم. در ابتدا گارد رییسجمهور جلوی ما را گرفت و در نهایت افسری آمد و گفت که اینها نظامی هستند و اجازه دارند که وارد شوند. ما را پیش فرماندة نیروی زمینیـ تیمسار ظهیرنژادـ بردند. به ما گفت: "من امشب با بنیصدر صحبت میکنم و شما فردا به قرارگاه دزفول بیایید تا بگویم چهکار کنید."
قرارگاه در زیرزمین یک کارخانۀ لاستیکسازی بود. حدود 70 پله میخورد تا به مقر میرسیدیم. آقای ظهیرنژاد در آنجا حضور داشت. گفت: "من موضوع را دیشب به بنیصدر گفتم. او جواب داد که من به آبادان بروم و با فرماندۀ قرارگاه سرهنگ فروزان صحبت کنم و نظر ایشان را هم بخواهم."
گویا سرهنگ فروزان قبول نکرده بود که ما آنجا باشیم. طبیعی بود، چون فکر میکردند که جنگ بهزودی تمام میشود. خلاصه ما فردا صبح دوباره پیش تیمسار ظهیرنژاد رفتیم. دیدیم خیلی ناراحت است. گفت: "سرهنگ فروزان گفته اگر ظهیرنژاد جُربزه دارد آنجا را اداره کند، من هم اینجا را"
پرسیدیم که ما چهکار کنیم؟ گفت: "برگردید"
از او اجازه گرفتیم که حداقل برویم به نیروهایمان سر بزنیم. پذیرفت. قرارگاه اروند ماشینی به ما داد و به محل استقرار نیروهایمان در دارخوین رفتیم. این اتفاق همزمان با پیشروی عراقیها بود. آنها از بهمنشیر هم گذشته بودند. گردان توپخانة ما میانجیگری کرده بود و دشمن را به آنطرف رودخانه فرستاده بود. میخواستیم به آنطرف برویم که فرماندة جنگ اجازه نداد و گفت که تیراندازی زیاد است و شما نمیتوانید بروید. ما کنار بهمنشیر بودیم و گلولهها بالای سرمان منفجر میشد. منافقین هم در جبهه نفوذ کرده بودند. به طور مثال دیدم دو نفر با برانکارد، زخمی میبرند. جثۀ یکی از آن دو خیلی ضعیف بود. رفتم کمکش کنم، دیدم دختر است. بعد فهمیدیم که اینها جزء منافقین هستند.
در نهایت در لشکر ماندیم. دی ماه 1359 عملیات هویزه متأسفانه با شکست مواجه شد. بعد از این شکست بود که در بهمنماه دستور رسید لشکر ما به جنوب منتقل شود. اواخر بهمن با قطار با کلیة پرسنل و تجهیزات به اهواز رفتیم و نزدیک دارخوین مستقر شدیم. سپس در نخلستانی بین شادگان و دارخوین قرارگاه زدیم. دستور امام بود که حصر آبادان باید شکسته شود. فرماندة توپخانة لشکر به نیروی زمینی پیشنهاد داد که بهخاطر انجام عملیات، نیروهای ما از سایر قرارگاهها برگردند و به ما ملحق شوند تا بتوانیم استعداد داشته باشیم و عملیات کنیم. کمکم واحدهای دیگر از غرب و شمال غرب(ارومیه) برگشتند و به ما اضافه شدند. برنامهریزی برای عملیات ثامنالائمه شروع شده بود. شهید کلاهدوز، شهید نامجو و فلاحی به قرارگاه میآمدند و جلسه تشکیل میدادیم. اولینبار حسن باقری را در همان جلسه که جلسه توجیهی و اظهارنظر درمورد طرح عملیات بود، دیدم.
طرح آنها تقریبا ًبا طرح ارتش هماهنگ بود. حسن باقری در جلسه همانند یک نظامی ایدهآل، خیلی خوب گزارش میداد و استعداد دشمن را بهطور دقیق مشخص میکرد. همانجا شیفتهاش شدم. او با توجه به اطلاعات کاملش توانست واحدهای عملکننده را بهخوبی توجیه کند و تأثیر بسزایی در پیروزی این عملیات داشته باشد. همیشه با حالت خندان و بشاش با ما صحبت میکرد و همین باعث شده بود در بین نیروهای ارتش محبوبیت خاصی داشته باشد. چون تا زمانیکه صیاد شیرازی فرماندة نیروی زمینی نشده بود، سپاه و ارتش خیلی با هم هماهنگ نبودند.
او دربارۀ اصول جنگ مطالعات زیادی داشت و از نظر نظامی بسیار دانا بود. مجید بقایی هم مثل او بود. یادم هست به او گفتم: "چرا درست را ادامه نمیدهی تا یک پزشک بشوی و مردمی را که امکانات مالی ندارند، معالجه کنی؟"
گفت: "آقای ازگمی، آدم در هر لباسی که باشد و بخواهد به این ملت خدمت کند، میتواند؛ چه در لباس سپاهی چه بهعنوان پزشک."
3ـ امیر عظیم ازگمی بهسال 1311در روسنای ازگم از توابع صومعهسرا بهدنیا آمد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در سال 1335 وارد دانشکدة افسری شد. قبل از پیروزی انقلاب فرماندهی گردان توپخانه از لشکر 16 قزوین را بر عهده داشت. با اوجگیری مبارزات مردمی علیه رزیم پهلوی به صف مبارزان پیوست و با پیروزی انقلاب بهعنوان رییس کمیتة انقلاب پادگان زنجان منصوب شد. ازگمی در سال 1358 با سمت فرماندة توپخانه لشکر77 خراسان به خدمت خود ادامه داد و مهر 1360 به فرماندهی لشکر 77 خراسان منصوب شد. او در عملیاتهای ثامنالائمه، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان،محرم، والفجرهای مقدماتی و 1 و2 و همچنین عملیات خیبر حضور داشت. سپس بهعنوان عضو هیئت رییسة نیروی زمینی ارتش و جانشین معاون هماهنگکنندة این نیرو به تهران منتقل شد.
عظیم ازگمی در سال 1365 به دفترشورایعالی دفاع رفت، سال 1368 به سمت مشاورار شد معاونت لجستیک ستاد کل نیروهای مسلح انتخاب گردید و اسفند 1372 بازنشسته شد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد