شنبه 28 فروردين 1361
[ اين نوشته در صفحه آخر سالشمار آمده بود كه به اينجا منتقل شد ] خواب ديدن [ محمدعلی ] جهانآرا: حدود 28/1/61 بود كه هنگام اذان صبح محمدعلي جهانآرا را در خواب ديدم. فضايي بود و [ محمدعلی ] جهـانآرا بود با افرادش كه حدود 80ـ90 نفر ميشدند. من يادم بود كه او شهيد شده. حالتي داشت كه مشغول جمع كردن بچههايش بود، براي جلسه يا سمينار يا مهماني و خودش هم مشغول اينكار بود و حواسش به من نبود. من از او پرسيدم كه وضعيت در اينجا چهطور است. گفت خيلي خوبم. بعد بهكنار كشيدمش، در گوشش گفتم ميداني خرمشهر حمله است. گفت آره ولي حيف كه من نيستم. مقداري اسكناس دست من بود كه آنجا نميگرفتند از من. خارجي بود و آنجا اين پولها را قبول نميكردند. به [ محمدعلی ] جهانآرا گفتم ميتواني اين پولها را براي من عوضكني. خيلي سريع گفت آره و رفت مقداري اسكناس آورد و از وسط آنها اسكناسهاي جمهوري اسلامي به من داد كه وقتي خوب دقت كردم، ده تا اسكناس 5000 ريالي بود. مانده بودم كه پولهاي قبلي خودم ارزشش بيشتر است يا اين پولها، و از [ محمدعلی ] جهانآرا پرسيدم. گفت برو، برو همينها را خرج كن، ازت ميگيرند و همينها خوب است و رفت دنبال جمع كردن بچههايش.
[ در حاشيه سالشمار آمده است: ] يك نفر از مركز در جنوب در زير آبگرفتگي احتمالاً اسير شده است. از تيپ چند گروه برود شناسايي.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد