شنبه 5 ارديبهشت 1360
صبح رفتيم با [ غلامعلی ] رشيد حمام و بعد با مهدي كياني رفتيم منزل وهاب صبحانه خورديم. مادرش آمد وسط و مرا بوسيد. راستش نتوانستم بههر ترتيب خودم را كنار بكشم. خداوند انشاءالله ميبخشد. بعد با مسؤول اطلاعات ايلام رفتيم جبهه ميمك و ارتفاعات تپه اسحاق و چند جاي ديگر. ارتفاعات مهمي است. داود هويدي را ديدم. تقريباً نيروهاي ما بهجايي رسيدهاند كه در مقابلش دشت است و بيشتر رفتن فايدهاي ندارد. تقريباً همان جايي بود كه شهريور ماه گذشته رفته بوديم. نكته جالب حمله به ميمك بود كه بيشتر تلاش ايل خزل بوده است. الان هم نيرو زياد دارند و مهمتر اينكه بيشتر عراقيها را در سنگرهايشان كشته بودند. در هر تپهاي محل دفن چندين عراقي بود. نقل ميكردند كه خيليها را هم با بلدوزر دفن كردهاند. منطقه وسعتي حدود ده كيلومتر داشت و غافلگير شدن عراقيها در سنگرهاي خودشان مهم بوده. شگرد حمله، غافلگيري و دور زدن وسيع بوده است. عراق براي پس گرفتن، حدود هشت بار ضدحمله زده و موفق نبوده است. عراقيها زير پاي بچهها بودند. با دوربين سنگرهايشان و پاسگاه الشهداء عراق را ديديم ولي عراقيها را نديديم. تمركز نيروهايشان بسيار كم است. برگشتيم و نماز خوانديم و حركت كرديم براي دزفول. تا سهراهي پلدختر را من رانندگي كردم و بقيهاش را مهدي [ کیانی ] و حدود يكونيم شب بهسپاه دزفول رسيديم.
[ در حاشيه سالشمار آمده است: ] ساعت هفت تا هشت صبح [ سیدحسین ] افقه برود ستاد مشترك.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد