سهشنبه يك تير 1361
صبح پس از غسل! بهحرم رفتيم و ساعت دهوچهل دقيقه هم بهسپاه مشهد رفتم. اول راجع بهمراحل جنگ در گذشته صحبت كردم و راجع بهاهميت دادن بهدو تيپ سپاه منطقه 4 تذكر دادم.
ظهر رفتيم منزل [ مهدی ] احتشامي. اولاً چهار پنج نوع غذا درست كرده بود. ثانياً مرد و زنها در يك سفره بودند. ثالثاً جو چندان مناسب نبود. پس از ناهار به او گفتم هيچ توقع نداشتم چنين ناهاري ترتيب دهي و هنگام خارج شدن از خانهاش گفتم كه گذشته تو حداقل از حيث ميزان فعاليت با اين همه اسير دنيا شدنت، با هم وفق ندارند. حداقل بهعنوان اينكه مدتي با هم دوست بودهايم، الان به تو ميگويم كه اين روش درستي نيست و حتي ممكن است كه فردا، اول با مطالب جزئي برخورد پيدا كني و در انتها حتي با رژيم برخورد كني. قبول كرد. اصرار كرد كه شب بيا منزل كه قبول نكردم. شب رفتيم حرم و زيارت خداحافظي و رفتيم فرودگاه. ماشيني كه دستم بود، دادم بهبرادر سپاهي كه آن شب مسؤول بود.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد