يكشنبه 6 ارديبهشت 1360
صبح پناهندهاي را كه از رقابيه آمده بود، از قرارگاه تاكتيكي گرفتيم و با وهاب به اهواز فرستاديم. بعد با [ غلامعلی ] رشيد و مجتبي [ شهبازی ] رفتيم جبهه رقابيه. حدود دوونيم ساعت از لب جاده طول كشيد. ناهار خورديم و رفتيم حدود آخرين ارتفاعات طلایيه كه تقريباً پشت عراقيها حساب ميشد. ميگفتند نيروي احتياط عراقيها پانزده كيلومتر تا حسنقندي فاصله دارد ولي معقول بهنظر نميرسيد. بعد با [ عبدالمحمد ] رئوفي حدود چهارونيم بعدازظهر برگشتيم. ماشين يك بار پنجر شده بود. دوباره پنجر شد و از لطف خدا دست زديم بهمحل سوراخ شده و باد بند شد. تا جسرشجاع آمديم. ديگر زاپاس پيدا نشد و با موتور ما را تا كنار جاده رساندند. ماشينها نميايستادند. به مجتبي [ شهبازی ] گفتم خدا خودش ميرساند. يك خاور رسيد، جلويش خالي بود. تا اهواز ما را آورد. پول هم نگرفت. وسط راه براي نماز هم نگه داشت. خيلي خسته بوديم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد