اول رجب 1401/ سهشنبه 15 ارديبهشت 1360
صبح رحيم [ صفوی ] را بردم فرودگاه. بعد نامههايي را كه قرار بود براي تداركات و نيروي انساني بنويسم، نوشتم و دادم به [ احمد ] كريمپور. دنبال نقشه رفتم. كسي نبود. بعد با محمد [ باقری ] رفتيم [ مجله ] سروش، چكها را بگيريم. دير شد. بعد رفتيم بيرون ناهار خورديم. قرار شد محمد [ باقری ] دنبال چكها را بگيرد. من با [ احمد ] وحيدي راجع بهحقوق صحبت كردم. نامهاي نوشت و راجع بهمصاحبه هم ارجاع داد به دو نفر بهنام جلال [ سیدی ] و [ حسن ] عربسرخي.
با حاجداود [ کریمی ] صحبت كردم، راجع بهمسایل فعلي و مرتضي [ رضایی ] و اعزام نيرو و غيره. نظرش اين بود كه [ سیدابوالحسن ] بنيصدر سپاه را موش آزمايشگاهي كرده و مرتضي [ رضایی ] آلت دست است و صفر [ صالحی ] هم كه امتي است و پدرش رييس اداره رمز و محرمانه نخستوزيري بوده. بيشتر در رابطه با جنگ ميگفت: بايد در سپاه مسؤول جنگ را مشخص كرد تا ما بتوانيم با او طرف باشيم و كمبودها را مطرح كنيم و رابط شوراي عالي دفاع وقتي از سپاه ميرود، بايد مسؤوليت جوابگويي داشته باشد.
عصر رفتم بتول [ افشردی ] را بردم خانه خودمان. ساعت شش رفتيم ديدن يك موردي! من اول صحبت كردم و نظري را كه داشتم، گفتم. او هم گفت من در علوي درس خواندهام و سه سال پيش ديپلم گرفته و اين مدت دروس مذهبي ميخوانده و الان هم مسؤول امور تربيتي يك مدرسه است. يك بار اصفهان پرستاري قبول شده و فقط براي مسأله حجاب مخالفت كرده و نرفته است. دو راه آشنايي پيش آمد. يكي حاجرضا كه خانه روبهروي پروين است و ديگري رفيقدوست كه خانم رفيقدوست معلمشان ميباشد. طريقي را هم مادرم از طريق سعيدينژاد پيدا كرد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد