شنبه 24 مهر 1361
از صبح منزل بودم. ساعت يازده رفتيم دسك هوايي در مقر لشكر 92 در اهواز، راجع بهپوشش هوايي و پشتيباني هوايي عمليات اخير با سرهنگ [ مهدی ] دادپي و فرمانده پدافند نهاجا صحبت كرديم كه برخوردشان بيشتر كسب اطلاعات و نفي امكانات بود. قرار شد كه ساختن پايگاه موشكي دنبال شود يا بعد پيگيري گردد. سرهنگ [ علیاکبر موسوی ] قويدل هم بود. ظهر رفتيم تداركات. با برادر مجيد [ بقایی ] مسایلي كه راجع بهتيپها بود، صحبت كرديم. گزارش سفر بهمنطقه غرب را گفتم. راجع بهمسایل تصميمگيري، با برادر محسن [ رضایی ] در اصفهان تماس گرفتم. تلفني مطالبي را گفتم ولي حل نشد. پيشنهاد كردم كه يك ساعت ملاقات داشته باشيم كه موافقت كرد.
ساعت چهار به اصفهان و از آنجا به مشهد رفتيم. در راه يكسوم مطالب را گفتم كه راجع بهلشكر10، وقتي مشهد رسيدم با مجيد [ بقایی ] صحبت كردم. او هم با [ محمد ] اويسي صحبت كرده بود و مساله حل شد. شب بهديدن آقاي [ عباس واعظ ] طبسي رفتيم و سپس حرم را خلوت كردند، بهزيارت حضرت موليالكونين امام عليبنموسيالرضا عليه آلاف التحيّه والثّنا و عليهالسلام رفتيم.
[ در حاشيه سالشمار آمده است: ] يك مسلسل برتا گرفتم. يكي هم براي [ غلامعلی ] رشيد گرفتيم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد