شهید

شهید باقری

شهید حسن باقری

حسن باقری

سردار

پایگاه نشر آثار,دفاع مقدس

فرمانده

اطلاعات عملیات

موسسه شهید حسن باقری

غلامحسین افشردی

یادداشت های شهید حسن باقری
نرم افزار چندرسانه ای معجزه انقلاب
مستند آخرین روزهای زمستان
کتاب روزنوشت
کتاب یادداشت ها
عملیات والفجر مقدماتی
عملیات مولای متقیان
یادگاری
  • باید به خود جرأت داد .... ... شهید حسن باقری
  • برادران علی‌الخصوص فرماندهان مسئول توجه داشته باشندکه کنترل زبان خود را در دست گیرند تا لازم نشده است مطلبی را نگ ... شهید حسن باقری
  • هرگز نباید به دشمن آسایش فکری داد تا بتواند طرح‌ریزی کند؛ باید متکی به تخریب ابتکار عمل دشمن قبل از وقوع هر حمله& ... شهید حسن باقری
  • فرماندهان با برنامه‌ریزی صحیح اوقاتی را برای سخنرانی و صحبت کردن برای نیروهای خود اختصاص بدهند تا حجت را تمام کرد ... شهید حسن باقری
  • یکی از بزرگ‌ترین اشکالات که در کار ما وجود دارد این است که فرماندهان کمتر با افراد و نیروهای خود تماس می‌گیر ... شهید حسن باقری
  • بی‌تعارف بگویم؛ آن نیرویی که نمازش را اول وقت نمی‌خواند، خوب هم نمی‌تواند بجنگد. ... شهید حسن باقری
  • شکست وقتی است که ما وظیفه‌مان را انجام ندهیم. ... شهید حسن باقری
  • اگر شهید نشویم هیچ جوابی نداریم که در روز قیامت بدهیم. ... شهید حسن باقری
  • مگر نه این بود که وقتی در صحنه جنگ از حضرت علی‌ابن‌ ابیطالب مسأله نماز می‌پرسند جواب می‌دهد و در ا ... شهید حسن باقری
  • تا زمانی که این بانگ الله‌اکبر هست مبارزه هم هست، تا زمانی که ظلمتی هست تا زمانی که کفر هست مبارزه هم هست شکلش فر ... شهید حسن باقری
تاریخ : 1 - خرداد - 1360

گزارش عملیات مشترک نیروهای ارتش و سپاه و نیروهای مردمی در الله‌اکبر در تک پنجشنبه 31/2/1360

از جمله آخرین پیروزی‌های سپاهیان اسلام بر مزدوران بعثی در این جنگ تحمیلی و یکی از بهترین آن‌ها فتح و بازپس‌گیری ارتفاعات الله‌اکبر در منطقه جنوب می‌باشد. از آن‌جا که این ارتفاعات در منطقه از لحاظ استراتژیکی حائز اهمیت به‌سزایی می‌باشد، فتح آن نیز به‌همان اندازه مهم و قابل‌توجه است. عملیات از اشغال در آوردن الله‌اکبر به‌صورت مشترک بین ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای نامنظم انجام شد، از مهم‌ترین تهاجماتی است که در 8 ماهه جنگ کفر و اسلام به‌اجرا در آمده است. البته تذکر این نکته ضروری است که تهیه گزارشی از این عملیات سریع و گسترده، ضمن رعایت اصول حفاظتی در مورد مسایل اطلاعاتی، کاری بس مشکل و سخت است ولی با عنایت به‌الطاف خداوندی سعی شده در حد امکان و تا جایی که موقعیت فعلی جنگ اجازه می‌دهد، چگونگی این حمله بازگو شود، ضمن اشاره به رشادت و جانبازی و فداکاری تک‌تک سربازان اسلام.

به‌عنوان مقدمه می‌توان گفت یکی از خصوصیات بارز و آشکار این حمله هماهنگی و همکاری نزدیک سپاه پاسداران و بسیج و نیروهای مردمی با برادران ارتشی بود، از سطوح تصمیم‌گیری تا تک‌تک افراد عمل کننده. این کار همان عمل کردن به‌دستور و فرمان امام امت خمینی بت‌شکن بود که فرمودند سپاه و بسیج باید با ارتش و همه نیروهای رزمنده با یکدیگر هماهنگ و منظم عمل کنند. این هماهنگی تا جایی بود که در چند محور هر سرباز در کنار پاسدار عمل می‌کرد و اصلاً جدایی وجود نداشت. همین عامل بود که به اذعان همه، با لطف خداوند و قداست لفظ الله‌اکبر باعث پیروزی در این عملیات مشکل شد.

برای این‌که به‌درجه اهمیت این حمله و تصرف این ارتفاعات پی برد، لازم است که قدری جغرافیای نظامی منطقه گفته شود تا خواننده به‌وضعیت زمین آگاهی یابد.

تپه‌های الله‌اکبر به‌صورت جنوب‌شرقی‌ـ شمال‌غربی در ده کیلومتری شمال سوسنگرد واقع است که رودخانه کارون به‌موازات این ارتفاع از سمت جنوب، آن را از منطقه سوسنگرد جدا کرده است. فاصله رود کرخه تا الله‌اکبر حدود پنج کیلومتر است. شمال تپه‌های الله‌اکبر را تپه‌های گسترده رملی که غیرقابل عبور است، پوشانده که فقط در دو کیلومتری شمال‌غربی، چند شیار قابل عبور وجود دارد که به شحیطیه معروف است. آخرین نقطه مرتفع این تپه صخره‌ای پنجاه متر است. عرض تپه چهار کیلومتر و طول آن حدود پنج کیلومتر است که بخش شرقی آن باریک‌تر می‌شود. شرق الله‌اکبر ارتفاعی است به‌بلندی 38 متر که به حمیدیه منتهی می‌شود. غرب الله‌اکبر نیز با فاصله هفده کیلومتر به شهر مرزی بستان می‌رسد.

بعد از ارتفاعات میشداغ در شمال رمل‌ها به‌سمت جنوب تا خلیج‌فارس، بالاترین ارتفاع همین الله‌اکبر است که بر منطقه مسلط می‌باشد و به کلید منطقه معروف است. حتی ارتش نیز سال‌ها قبل روی آن مانور نظامی انجام داده است.

ارتش عراق در روزهای اول مهرماه به‌هنگام تهاجم که از محور مرزی فکه‌ـ‌ سوبله‌ـ‌ بستان انجام گرفت، این ارتفاعات را اشغال کرد. به‌وسیله این ارتفاعات، توانست سوسنگرد را نیز تصرف کند. پس از حملۀ اولی که در مهر 1359 شد، این بلندی را رها و عقب‌نشینی کرد و سوسنگرد آزاد شد. اما مجدداً این ارتفاعات را تصرف و نیروهای زیادی در آن مستقر کرد. در صورتی که می‌توانست در این محور به‌پیشروی ادامه دهد، تهدید مهمی برای حمیدیه و شهر اهواز بود، زیرا فاصله الله‌اکبر تا اهواز پنجاه تا شصت کیلومتر است.

عراق پس از تصرف اولیه، نیروهای قابل‌توجه‌ای را در این ارتفاعات مستقر کرد. به‌طوری که در آن موقع، حمله به این جبهه برای نیروهای خودی در حد غیرممکن بود. ولی این یک واقعیت است که جهان و عراق مجبور به‌قبول آن است که با ادامه جنگ، استعداد نیروهای ما افزایش پیدا کرده و نیروهای عراق به‌اضمحلال افتاده‌اند. این فقط از لحاظ کمیت است، نه کیفیت. زیرا که از دیدگاه کیفی و روحی به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه نیست. در ادامۀ جنگ انگیزه نیروهای اسلامی در راه نبرد و بیرون راندن متجاوز قوی و قوی‌تر می‌شود. ملت قهرمان ما هر روز پشتیبانی خود را از رزمندگان در جبهه‌ها آشکارتر بیان می‌کنند. در حالی که سرباز عراقی هر روز که بیشتر در جنگ بماند، به‌پوچی این تجاوز و بازیچه دست آمریکا بودن، بیشتر پی می‌برد. در نتیجه، روح جنگندگی در او از بین می‌رود. لذا هر چه در جنگ پیش می‌رویم، در درگیری‌ها تعداد افرادی که اسیر می‌شوند، رو به ازدیاد است و هیچ کاری هم از دست آمریکا و عراق بر نمی‌آید.

نیروهای عراق در شش ماه گذشته رفته‌رفته ضربه‌های مداومی از نیروهای اسلامی خورد و نیروهایش در تمام جبهه‌ها تقلیل پیدا کرد. جبهه الله‌اکبر نیز از این قاعده مستثنی نبود. در عوض، عراق مواضع بسیار محکم و مسلطی برای تانک‌ها و نفربرها و سلاح‌های ضدتانک و مسلسل‌ها ایجاد کرد. به‌طوری که هر تانک یا مسلسل، میدان دیدی به‌عرض بیش از دو کیلومتر داشت.

علاوه بر این موضوع، عراق در شحیطیه نیز تأمینی برای نیروهایش در الله‌اکبر به‌وجود آورده بود. برای محکم‌کاری، اطراف الله‌اکبر را هم مین‌گذاری کرده بود، به‌طوری که هر نیرویی اعم از پیاده یا زرهی می‌خواست به‌ارتفاعات الله‌اکبر دسترسی پیدا کند، می‌بایست حتماً از میدان مین بگذرد، میدان مینی که عراقی‌ها روی آن دید و آتش داشتند.

ما در جنگ این درس را گرفتیم که با سرعت عمل نمی‌توان کار را پیش برد. باید همه کارها روی صبر و حوصله باشد. یکی از موارد این موضوع حمله اخیر به الله‌اکبر بود.

پس از شناسایی‌های لازم توسط همه نیروها، طرح لازم تهیه شد که شاید پس از پیروزی نهایی جنگ بتوان به تجزیه‌و‌تحلیل جزئی پرداخت. لکن اکنون این کار درست نیست. این جنگ فرصت‌های طلایی بسیاری برای رشد استعدادها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به‌بُعد انقلابی که دارند و چشم و گوش بسته تابع قانون‌های از خارج آمده نیستند، می‌توانند از قالب‌های پیش ساخته خارج شوند و با فکر سازنده خویش، روش‌هایی ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به‌سادگی و با این نیروها به‌دفاع برخیزد.

طبق اذعان دست‌اندرکاران نظامی، این حمله بسیار مشکل بود. دشمن مواضع محکمی داشت اما در مقابل، طرح هم حالتی ابتکاری داشت که دشمن نمی‌توانست به‌سادگی آن را خنثی کند.

قرار شده بود نیروهای پیاده سپاه و ارتش با هماهنگی کامل در کنار یکدیگر، دست‌به‌‌دست هم مانند بنیان محکمی که قرآن می‌فرماید، عمل کنند. چرا که هدف همه یکی و آن هم بیرون راندن دشمن مهاجم از سرزمین اسلام است. تا این‌که برادران سرباز و درجه‌دار و افسرها بدانند که مردم همه جا پشتیبان او هستند و همیشه عاشقانه به‌یادش می‌باشند و حتی در خط‌مقدم جبهه و تهاجم نیز او را تنها نخواهد گذاشت. به‌یُمن همین حمله‌های مشترک، ضد‌انقلاب قادر نیست که بین سپاه و ارتش تفرقه بیندازد و این را خارج از موضوع، برای آگاهی ملت قهرمان می‌گوییم که در بسیاری از جبهه‌ها، تا حدی که ممکن است، نماز جماعت‌ها نیز مشترک است. یک روز برادران سپاه به مقر برادران ارتشی می‌روند و در نماز جماعت بعدی، برادران ارتشی در مقر سپاه حاضر می‌شوند و چه زیبا واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا شکل می‌گیرد. در اکثر این جمع‌ها نیز برادران روحانی حاضر هستند و وظیفه خویش را که همانا گسترش اسلام است، فراموش نمی‌کنند.

یکی از برادران سپاه که در این حمله شرکت داشت، می‌گفت سه روز قبل از حمله که برای شناسایی رفته بودیم، هر چه فکر کردیم که ما چگونه خواهیم توانست این بلندی را فتح کنیم، آن توان رزمی و آمادگی را در خود ندیدیم ولی دل‌مان روشن به‌نور خداوندی و لطف و توجهات امام عصر ارواحنا فداه بود. رو کردم به برادرانی که همراه بودند، گفتم برادران فقط لطف خداست که می‌تواند پیروزی را نصیب اسلام کند. پس امشب نیمه‌های شب برخیزید و نماز شب بخوانید و این پیروزی را خالصانه از خدا بخواهید. و همین طور هم شد.

این‌که ما می‌گوییم برادران ارتشی و سپاهی و کلیه رزمندگان ما روحیه رزمندگی دارند، چیزی است که هر کس فقط یک بار به‌جبهه سر بزند، این را با تمام وجود حس می‌کند. هر روز که به‌دیدن برادران ارتشی در جبهه الله‌اکبر می‌رفتیم، همه منتظر بودند. همه سؤال می‌کردند زمان حمله چه موقع است. کمتر کسی پیدا می‌شود که مسأله‌ای را مقدم بر حمله بیان کند.

بالاخره هماهنگی‌ها شد و زمان حمله نیز مشخص شد. قرار شد نیروها از شب قبل طوری حرکت کنند که ساعت سه‌و‌نیم نیمه‌شب به‌نزدیکی دشمن برسند. ساعت سه‌و‌نیم تا چهار صبح آتش‌تهیه اجرا شود و سپس نیروها حمله را آغاز کنند.

از اول شب، آخرین گروه‌بندی‌های مشترک سپاه و ارتش شد. در هر گروه ده نفری پیاده، پنج نفر سپاهی بودند و پنج برادر ارتشی. در بعضی محورها هم نیروهای نامنظم بودند. یکی از محورها ساعت دوازده شب حرکت کردند. شب هفده ماه رجب بود. ماه در آمده بود ولی غبار زیادی روی آن را گرفته بود. این کمک می‌کرد که روشنایی زیاد نباشد. گروهی که [از ساعت] دوازده شب پیاده‌روی را آغاز کرده بودند، لازم بود چند کیلومتر راه بروند. یکی از برادرانی که در این محور عمل کرده بود، تعریف می‌کرد که ساعت دو‌و‌نیم راه را گم کردیم اما آرامش عجیبی داشتیم. من به بقیه بچه‌ها گفتم برادران بیایید، فرمانده‌مان امام زمان علیه‌السلام است. دو نفر را جلو فرستادیم. به‌لطف خدا راه را زود پیدا کردند. کمی که به‌راه ادامه دادیم، به‌میدان مین برخوردیم. مین‌ها ضد‌نفر بودند و ضد‌تانک. با این‌که همه افراد آشنایی به مین‌برداری نداشتند و ممکن بود که تله هم باشد، با احتیاط مین‌ها را جمع‌آوری کردیم و معبر قابل‌توجه‌ای برای عبور همه باز شـد. کم‌کم به‌ساعت سه‌و‌نیم نزدیک می‌شدیم. همه مرتب تذکر می‌دادند که مواظب باشید، سروصدا نشود و طوری حرکت کنید که سر موقع برسید. چون عملیات هماهنگ با جبهه‌های دیگر بود، باید حتماً به‌هدفی که تعیین شده بود، می‌رسیدیم. آتش‌تهیه با شلیک اولین گلوله‌ها شروع شد که به پانصد متری ارتفاعات رسیده بودیم. پخش شدیم روی زمین که تلفاتی به‌خودمان وارد نیاید.

بیش از نیم ساعت، با تلاش پیگیر و خستگی‌ناپذیر برادران خدمه توپخانه و خمپاره‌انداز‌ها، گلوله‌ها یکی پس از دیگری بر سر مزدوران ریخت. جرأت سر بر آوردن و کوچکترین حرکت را نداشتند و در عوض برادران ما از آن‌چنان آرامشی برخوردار بودند که گویا به‌ساده‌ترین کارها می‌پردازند. آتش‌تهیه که تقریباً تمام شد، صدای انفجار مهمات از داخل ارتفاعات الله‌اکبر برخاست. ما هم به‌راه خود ادامه دادیم. ناگهان برادران به‌علت برخورد با مین ایستادند. قدری طول کشید تا در آن معبر راه برای عبور ایجاد کردیم. به‌پای تپه رسیده بودیم و مشکل کار این‌جا بود که از سینه‌کش کوه بالا برویم. به بچه‌های سپاه و ارتش گفتیم از هر جا که تیراندازی شد، یک نفر آن‌جا را به رگبار ببندد و کسی که آر.پی.جی دارد، یک آر.پی.جی به آن نقطه بزند، بدون این‌که آرامش و تسلط بر اعصاب خود را از دست بدهد.

صخره‌ای پیدا کردیم و یک تیربار روی آن کاشتیم. افراد به‌راه خود ادامه دادند. فقط صدای یکی دو رگبار از سنگر عراقی‌ها می‌آمد که یکی مربوط به تیربار یک تانک بود اما از ترس و دستپاچگی تمام خطا زد. یکی از برادران رگباری به‌طرف او گرفت. بدون این‌که به او بخورد، تانک را گذاشت و فرار کرد. مهلتش ندادند. یک نفر دیگر از مزدوران رفت پشت تانک نشست ولی هر چه کرد، نتوانست تیراندازی کند. در این حال صدای صفیر آر.پی.جی به‌گوش رسید و سر وی را به‌هوا پرتاب کرد. تانک را نیز زد. مهمات داخل تانک با صدای مهیب منفجر شد و آتش گرفت. به این ترتیب اولین نقطه بر روی عملیات الله‌اکبر به‌دست ما افتاد. همین‌طور که از شمال الله‌اکبر افراد در حال گسترش بودند و سنگرها را پاکسازی می‌‌کردند، کمی در این کار اهمال شد. از داخل یکی از سنگرها، یکی از بچه‌ها را زدند که با نارنجک به وی امان ندادند. ضامن نارنجک را کشیده، به‌داخل سنگر انداختند. به‌محض این‌که صدای انفجار آمد، رگبار را به‌داخل سنگر گرفتند. کم‌کم افراد جان تازه‌ای گرفتند. باور نمی‌کردند که روی الله‌اکبر باشند.

هوا تازه روشن شده بود و ساعت پنج‌و‌ربع بود. به‌پیشروی ادامه دادیم. کنار یک نفربر، یک نفر دراز کشیده و افتاده بود. یکی از برادران گفت مرده است. ولی از سوی دیگر، به‌نظر می‌رسید که خواب باشد. شاید تعجب کنید، وقتی با قنداق تفنگ ضربه‌ای به ‌او زدند، تازه از خواب بیدار شد. شگفت‌انگیز بود که چگونه پس از نیم ساعت آتش‌تهیه سنگین، هنوز او خواب بوده است، همان انگیزه نداشتن برای جنگ که افراد عراقی از زندگی خود سیر شده‌اند.

بچه‌ها تیرباری را روی نقطۀ بلندی سوار کردند و به‌کنترل منطقه پرداختند. هر کس دنبال تانکی می‌گشت تا آن را منهدم کند. عراقی‌ها هم به‌دنبال راهی برای فرار بودند. صحنۀ عجیبی بود. یک عراقی را دیدیم که با شورت در حال فرار است و به‌طرف ما می‌آمد. وقتی او را نگه داشتیم و سؤال کردیم که از کجا فرار می‌کنی، معلوم شد که دیگر برادران نیز از محورهای دیگر روی الله‌اکبر رسیده‌اند و منطقه را فتح کرده‌اند. از این محور، پس از فتح منطقه، نفربرها نیز شروع به‌پیشروی کردند.

برادر [حسن] علیمردانی فرمانده پاسدار که از شمال حمله کرده، دست چپش تیر خورده بود اما می‌گفت با دست راست سه تانک را به‌وسیله آر.پی.جی زدم. [عراقی‌ها] به‌ندرت توانسته بودند از سنگرش بیرون بیایند و فرار کنند. همین‌که پشت به‌جبهه کرده بودند، مهلت حرکتش نداده بودند. تانکی بود که ده متری سنگرش در حال فرار آتش گرفته بود. اما شنیدنی است محور دیگری که از سمت چپ حمله می‌کردند، در این محور نیز هماهنگی کامل بود و همه منتظر پایان آتش‌تهیه بودند. واقعاً جهنمی روی الله‌اکبر به‌وجود آمده بود که هیچ‌کس نمی‌توانست بیرون بایستد. عراقی‌ها از ترس داخل سنگرها خزیده بودند. برای داخل شدن از روبه‌رو به الله‌اکبر میدان مین وجود داشت. وقتی نیروها به این میدان رسیدند، برادران واحد مهندسی به‌مین‌برداری مشغول شدند. با کارهایی که از قبل شده بود، در مدت کمی معبر برای عبور باز شد. خودروها و نفرات و نفربرها به‌پیشروی ادامه دادند. یکی از برادران می‌گفت به‌پشت سنگر عراقی‌ها که رسیدیم، فقط یک دقیقه در مقابل ما مقاومت شد. به‌محض این‌که صدای تکبیر الله‌اکبر از سمت راست بلند شد، عراقی‌ها که در خط‌مقدم بودند، تسلیم شدند. یکی دو جا مقاومت کوچک بود که در هم کوبیده شد.

باور کردنی نبود. عراقی‌ها با پای برهنه فرار می‌کردند. وقتی پیشروی کردیم، هنوز یکی دو تا از تانک‌ها روشن بودند ولی مقاومت را بی‌فایده می‌دیدند. چون دقیقاً نحوۀ رفتار سپاه اسلام را با اسرا می‌دانستند، همه مایل بودند تسلیم شوند. تا این‌جا از هر دو محور آمار شهدا و مجروحین به بیست نفر رسیده بود. در حالی که تلفات عراقی‌ها بسیار زیاد بود و همه دست‌هایشان برای تسلیم بالا بودند. تقریباً همۀ راه‌های خروج الله‌اکبر برای فرار توسط برادران ارتشی و نیروهای مردمی بسته شده بود. به‌هر جا نظر می‌افکندی، عده‌ای اسیر جمع کرده بودند و منتظر وسیله برای تخلیه بودند. هر چه به‌عمق الله‌اکبر می‌رفتیم، می‌دیدیم که عراقی‌ها بیشتر از عوامل طبیعی و زیر صخره‌ها برای سنگر استفاده و آن را محکم کرده‌اند. سنگرهایی بود که به‌وسیله یک منبع آهنی درست شده بود و اطرافش خاک ریخته بودند و در شکاف یک قله محکم کرده بودند. اما باز هم دوام نیاورده و سقوط کرده بود.

دود غلیظی از چند نقطه به‌هوا بلند بود که نشانه آتش‌سوزی انبار مهمات یا تانک بود. همه سعی داشتند به‌غرب الله‌اکبر برسند و خط دفاعی را در آن نقطه محکم کنند، برای حمله متقابل عراقی‌ها. این یک واقعیت است که از بین صخره‌ها راه صعب‌العبوری را احداث کرده بودند و هیچ نقل‌و‌انتقالی از بیرون قابل مشاهده نبود. تازه، راه وصولی به الله‌اکبر را از مرز تا آن‌جا شن‌ریزی و آسفالت سرد کرده بودند، آن هم در داخل کشور ما.

همه تقریباً به انتهای الله‌اکبر رسیده بودند و هنوز ساعت شش بامداد نشده بود. دیگر مقاومتی دیده نمی‌شد. پس از الله‌اکبر به‌طرف غرب، دشت باز بود که ارتفاعات بر آن مسلط بود. اگر پیاده یا زرهی می‌آمد، گویی به قتلگاه آمده است. تانک‌های ارتش جمهوری اسلامی نیز یکی پس از دیگری می‌آمدند و موضع می‌گرفتند. آن‌جا بود که سوره فتح به‌خاطر انسان می‌آمد که هرگاه یاری خداوند به‌همراهی پیروزی فرا رسد و مردم را مشاهده می‌کنی که دسته دسته به اسلام وارد می‌شوند، استغفار و توبه کن که خداوند بخشنده و توبه‌پذیر است. پیروزی چنان برق‌آسا بود که هیچ‌کس شک ندارد فقط لطف خدا بوده است.

یک محور دیگر حمله به‌ارتفاعات، شحیطیه بود، در شمال‌غربی الله‌اکبر که برادران همزمان به آن‌جا حمله کردند. دشمن همه جا یک عکس‌العمل داشت و آن هم تسلیم شدن بود. متأسفانه در این محور، به‌علت اشکالاتی که در جمع‌آوری مین‌ها پیش آمده بود، چند نفر از برادران نیروهای نامنظم روی مین رفتند. آن‌جا نیز تانک‌ها زده شد و نیرویی از عراق باقی نماند. ولی چون این نقطه محدود بود، عراقی‌ها مجدداً این منطقه را اشغال کردند. به‌دلیل این‌که الله‌اکبر را از دست داده بودند، با فشار نیروهای خودی مجبور شدند شحیطیه را ترک کرده و فرار کنند.

هماهنگی و نظمی که بین نیروهای پیاده و زرهی وجود داشت، کاملاً چشمگیر بود. بنا به‌خصوصیات جزئی آن، این حمله از مهم‌ترین حمله‌های جنگ چند ده سال گذشته در جهان است که ان‌شاء‌الله در آینده بیشتر راجع به این موضوع بحث و تجزیه‌و‌تحلیل خواهیم کرد.

اکنون نیروهای ما همچون شیر بر ارتفاعات الله‌اکبر مستقر هستند و عراق حتی جرأت ضد‌حمله را نیز به‌ خود نداده است. ان‌شاء‌الله با تصرف این ارتفاع مهم، پیشروی ادامه خواهد یافت.

از یکی از افسران عراقی پرسیدم آیا تا کنون چنین حمله‌ای دیده بودی؟ گفت ندیده بودم، نه در درس‌هایمان خوانده بودیم و نه شنیده بودیم. راجع به انگیزه جنگ می‌گفت ما انگیزه‌ای برای جنگ نداریم و طول مدت جنگ، اعصاب همه را از بین برده و همه منتظر حمله نیروهای ایرانی هستند. همه می‌گویند مرگ بهتر از این زندگی فلاکت‌بار است.

این پیروزی همراه بود با پیروزی‌هایی که در غرب سوسنگرد و شوش نصیب نیروهای اسلام شد.

تلفات عراق در ارتفاعات الله‌اکبر و شحیطیه حدود پنجاه دستگاه تانک و حدود پانزده دستگاه نفربر زرهی و چندین قبضه ضد‌هوایی و موشک‌های ضد‌تانک بود که تعدادی از آن‌ها نیز سالم به‌غنیمت گرفته شد. از حیث نفرات، بیش از دویست نفر از عراقی‌ها کشته شدند و حدود سیصد نفر به‌اسارت نیروهای اسلام در آمدند. آمار شهدای ما نسبت به‌اهمیت طرح بسیار اندک بود. خداوند با مولایشان حضرت سیدالشهداء محشورشان گرداند.

به‌عنوان حُسن ختام گزارش، فقط یک نمونه از رشادت‌ها را یادآوری می‌کنیم، با ذکر این نکته که این رشادت‌ها و جانبازی‌ها مختص یک نفر و یک دسته نبوده و نیست. در این عملیات، یکی از برادران سپاه که فرمانده یک گروهان و مورد توجه برادران نظامی بود، مورد اصابت ترکش توپ، از ناحیه دست و پایش قرار گرفت اما برای این‌که بتواند افرادش را هدایت کند، به هیچ‌کس نگفت که به من ترکش اصابت کرده و تا نزدیکی‌های ظهر در عملیات بود و وقتی خیالش آسوده شد که پیروزی کامل در جبهه به‌دست آمده، راضی شد که به بیمارستان برود.

یاد شهدایمان‌ جاوید و راه‌شان مستدام باد، تا پیروزی نهایی انقلاب حضرت مهدی(عج).

کلمات کلیدی :
موسسه شهید حسن باقری، شهید حسن باقری، غلامحسین افشردی، عملیات مشترک، جغرافیایی نظامی

- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد

- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد

پایگاه نشر آثار شهید حسن باقری
  • فیلم

    یک انتخاب سخت

  • عکس

    باید دشمن را شناخت

  • صوت

    عشق اینجاست

حسن باقری به دلیل این‌که در محورهای مختلف اطلاعات‌ عملیات داشت اطلاعات را جمع‌بندی خوبی کرده بود و ارائه داد. حسن باقری یک گزارش شسته، رفته و کامل و دقیق نسبت به خطوط خودی و دشمن ارائه ... ادامه مطلب ...
حسن باقری به صورت سریع وارد سپاه شد و رفت یک حرکتی کرد. حرکت تندی که همان‌جا مشخص شد که این برادر یک آدم پر‌جوش و خروش است و خیلی دنبال مسائل می‌رود. ادامه مطلب ...