شهید

جلسه با سرهنگ [علی صیاد] شیرازی، [غلامحسن] امیر‌بیگی، [اقبال] محمد‌زاده، برادر رحیم [صفوی]

سرهنگ [علی صیاد] شیرازی: آقای [آیت‌الله سیدعلی] خامنه‌ای صبح زود ما را خواست و گفت حمله اسراییل شدید شده و ما می‌خواهیم هیأتی به سوریه بفرستیم و اگر لازم باشد، نیرو بفرستید. یک تیپ سپاه آماده‌باش داد و یک تیپ ارتش. اول قرار شد معاونین بروند و بعد گفتیم اگر قضیه جدی است، خودمان می‌رویم و رفتیم. با حافظ اسد جلسه‌ای گرفتیم. بسیار تعجب می‌کردند. حافظ اسد گفت شما دو اشکال دارید. یکی مشکل جغرافیایی برای رسیدن و دیگری جنگ ایران. ولی گفتیم ما را به شناسایی ببرند. اول به قنیطره رفتیم. اسراییلی‌ها روی تپه‌های بلند و نیروهای سوریه به‌طور پراکنده در پایین بودند. بعد به‌داخل لبنان رفتیم که در دره بقاع لشکر یک زرهی سوریه دو تیپ در خط و یک تیپ در احتیاط بود. در یک روز نود هواپیمای اسراییلی به بقاع حمله کرد و شصت هواپیمای سوری هم بلند شد که 23 هواپیمای اسراییلی سقوط کرد و 20 هواپیمای سوریه.

با حکمت شهابی جلسه‌ای گرفتیم ولی مسأله برای وی جا نیفتاده بود و می‌گفت شما از لحاظ سیاسی مشکلات دارید و قرار شد بروند مطلب را برای خودشان حل کنند. رفعت اسد جلسه ناهاری دعوت کرد و تعریف از بعث و ... همه کف زدند ولی ما کف نزدیم. بعد سرهنگ [محمد] سلیمی صحبت کرد و گفت اگر خواستید تأیید کنید، تکبیر بگویید. بعد هم برای امام شعر گفتند. بار دوم حکمت شهابی تا مقابل در برای پیشواز آمد. بعد در جلسه گفت که در جزئیات وارد نشوید، شما هر مقدار نیرو می‌خواهید بیاورید و به‌عنوان داوطلب وارد جنگ شوید، از لحاظ لجستیک هر چه داشته باشیم، خواهیم داد.

همان شب تا یک ساعت به‌اذان صبح با حافظ اسد جلسه گرفتیم. به‌محض ورود به‌خدمت امام رفتیم و نماز مغرب و عشاء را با امام خواندیم. امام داستانی را تعریف کردند که در اصفهان یک کاسب با یک خریدار دعوایش شد. یک نفر آمد و دید که حق با کاسب است. به‌نفع کاسب با خریدار درگیر شد. بعد از چند دقیقه، کاسب گفت اگر دعوا دارید، بروید آن‌طرف، ما این‌جا کار داریم. امام راجع به‌عملیات جنوب پرسیدند و حتی گفتند اگر کشور خارجی نیز وارد عمل شود، می‌توانید عمل کنید و گفتند در آن‌جا با احتیاط عمل کنید.