رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گفت: شهید حسن باقری در اتاق اطلاعات شروع کرد به صحبت کردن: "ما باید اینجا یگان تشکیل بدهیم، باید جبههها را تقویت کرده عراق را شکست دهیم، باید عراق را به عقب بزنیم".
سردار بهمن کارگر رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در بیان یکی از خاطراتش از دوران دفاع مقدس به تفکرات شهید حسن باقری در سال 1360 اشاره میکند و خاطرهاش را چنین روایت میکند:
اواخر سال 1360 با آقای مهدی زینالدین کار میکردیم. شهید زینالدین مسئول اطلاعات سوسنگرد بود که بعداً فرمانده لشگر 17 علیبن ابیطالب(ع) شد. او توی سوسنگرد بود و من هم مسئول شناساییاش بودم. دو تا تیم بیشتر نداشت که من مسئول یکی از آنها بودم. آنموقع امکانات خیلی کم بود و ما هم با یک گرفتاریهایی به شناسایی میرفتیم، همیشه باید میرفتیم پشت دشمن شناسایی میکردیم.
یک شب یادم هست شهید حسن باقری با سرلشگر صفوی که در جنگ به او آقارحیم میگفتند، آمدند سوسنگرد در همان اتاق اطلاعات که یک اتاق تقریباً 20متری بود. حسنآقا یادم هست با سواری هم آمده و خودشان رانندگی کرده بودند. آنموقع به این صورت نبود که راننده داشته باشد. سرلشگر باقری راننده بود و آقارحیم هم کنارش نشسته بود و آمده بودند سوسنگرد. برق ما با موتور برق تأمین میشد، آنهم اگر در نبود امکانات موتور برقی پیدا میشد، اگر نبود هم که یک گردسوز روشن میکردند. آن شب ما غذا نان و پنیر و ریحان داشتیم. بچهها از همان طرفها رفته بودند ریحان چیده بودند تا با نان و پنیر بخوریم. آقارحیم کمی خسته بود و دراز کشیده بود. حسن آقای باقری، مهدی زینالدین، من، شهید احمدی خلج و یکی دو نفر دیگر از شهدا همه آمدند در اتاق دور سفره شام. آقای جبلی کریمی هم در جمع بود که الآن هم هستند. تاریخ دقیقش یادم نیست اما اوایل سال 60 بود، چون هنوز آقای بهشتی شهید نشده بودند، ما همانجا بودیم که خبر شهادت ایشان را شنیدیم.
خلاصه در این جمعی که توصیف کردم شهید حسن باقری شروع کرد به صحبت کردن: "ما باید اینجا یگان تشکیل بدهیم، باید جبههها را تقویت کرده عراق را شکست دهیم، باید عراق را به عقب بزنیم." چیزهایی میگفت که وقتی ما گوش میدادیم، تعجب میکردیم. آنموقع در سال 60 کمترین امکانات را هم نداشتیم و سپاه هم بعد از چندین ماه تازه وارد جنگ شده بود. ایشان یک طرحهایی را میگفت که برای ما باورپذیر نبود، میگفت: "ما باید پیروز شویم. حتی عراق را مجبور کنیم که شرایط ما را بپذیرد. باید خرمشهر را بگیریم." آنموقع وقتی به حرفهای ایشان گوش میکردیم، میگفتیم: چرا با این شرایط ایشان چنین حرفهایی میزند؟ ولی بعدها دیدیم چیزهایی که سرلشگر باقری میگفت واقعاً تحقق پیدا کرد. در جنگ چه اتفافات فراوانی افتاد. لشگرها و تیپهای سپاه تشکیل شد. سپاه یک ارتش قوی شد. و توانستیم پیروز شویم.
در جبهه شرایط بهگونهای نبود که ما فکر کنیم همه پیروزیها یکدفعه اتفاق افتاد. چون بعضی وقتها به جنگ ظلم میکنند و برخی میگویند رزمندگان شب عملیات الله اکبر میگفتند و به خط میزدند و باقی جریانات، اما اینطور نبود. خیلی برنامهریزیهای دقیقی صورت میگرفت. در همین عملیات فاو یک سال فقط رود اروند اندازهگیری میشد که جزر و مدش در چه زمان و چگونه انجام میشود تا بتوان با توجه به آن عملیات کرد. این ظلم است که بگوییم جنگ اتفاقی بهنفع ما تمام شد. جای همه شهدا خالی است. بهنظرم جبهه یک مکتب بود که امروز باید به معارف آن حتماً توجه شود.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد