شنبه 2 آبان 1360
صبح برگشتيم شوش و پس از سوار كردن مرتضي [ صفار ] بهمقر لشكر 21 رفتيم كه ظهر شده بود. راجع بهمقابل تپه120 با نمايندگان قرارگاه صحبت شد و اينكه علاوه بر خط مقدم، يك گردان تانك(251) بايد شرول را بپوشاند كه تقريباً با اصرار ما قبول شد ولي كمبود لودر و بلدوزر داشتند. قول داديم يك بلدوزر و دو لودر بفرستيم. بعد با افسر عمليات لشكر رفتيم در منطقه. با حضور فرمانده تيپ 2 كه ديدنش لازم و جالب بود ولي بهتاريكي هوا برخورديم. بهطور كلي خيلي جاها خالي بود كه خود افسر عمليات لشكر را هم ترس برداشته بود. قرار شد، هم ارتش و هم سپاه نيرو بياورند. نامه نوشتم برادران اهواز آنجا بمانند. شب برگشتم اهواز ولي در بين راه پمپبنزين اذيت ميكرد. امشب [ محمدعلی ] جعفري با خانمش منزل ما بود ولي من گلف بودم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد