(چهارشنبه) 23/2/1360
صبح جلسه عملیات بود. قرار شد از این بهبعد اطلاعاتعملیات گزارش ندهد و خود فرماندهان عملیات اوضاع جبهههای خودشان را توضیح دهند. سپس اگر مطلب جدیدی باقی مانده بود، ما بگوییم. فرماندهان توضیح دادند. بعد من هم راجع به رفتن گردان تانک علی [از تیپ 26 عراق] از منطقه و اطمینان این نکته که تک ایران به اللهاکبر غیرقابل اعتنا است و اینکه بهترین زمان حمله اکنون میباشد. در پایان جلسه قرار شد تحلیلی راجع به درگیریهای اسراییل و سوریه و کوبیدن شدید لبنان توسط اسراییل ارائه شود که من تحلیلی را که داشتم، گفتم.
با سرهنگ [مسعود] منفردنیاکی فرمانده جدید لشکر 92 قرار گذاشتیم برای ده شب در لشکر. عصر من رفتم برای گرفتن اوراق یک درجهدار زخمی عراق که در حمله به سیدخلف اسیر شده بود. با یک درجهدار نیرو مخصوص عراق که اسیر شده و در تمام جریانات سوسنگرد و پس از آن بود، صحبت کردم. گفتم که خدا به تو فرصت جدیدی داده تا خودت را اصلاح کنی. ائمه را پرسیدم. بلد نبود. گفت من نماز هم بلد نبودم و اینجا یاد گرفتم. من گفتم چند روز بعد میآیم از تو راجع بهمسایل دینی سؤال میکنم.
شب رفتم لشکر 92 که جلسه رسمی ستاد لشکر بود. اول رکن2 و سپس رکن3 و [رکن] یک و [رکن] 4 گزارش دادند. بعد هم من اطلاعات باقیماندهای که بود، گفتم. رحیم [صفوی] در آخر گفت، اگر قرار است حملهای بشود، مشخص کنید.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد