مادر:
آن محل از اول محلی بود که خیلی طرفدار علم نبودند. اصلاً من یکی از نگرانیها و دغدغههایم این بود که اهالی، تحصیلکرده نبودند. دختر من اولین دختری بود که در آن محل دیپلم گرفت و اولین دختری بود که به دانشگاه رفت. اکثر پسرهای محل نهایتاً تا دیپلم درس میخواندند. بعضاً هم همان ششم ابتدایی را میگرفتند، میرفتند بازار، سراغ کارهای معمولی. آن اوایل با آن شیطنتها و شلوغیای که داشت، گفتم این نمیتواند درس بخواند. نمرات درسياش متوسط بود. فكر ميكردم بههمين شكل پيش خواهد رفت. خيلي نگران بودم كه بااينوضع به جايي نخواهد رسيد. خب، كتابهای زيادي مطالعه ميكرد. مثلاً ب
کریم نصر[1]:
ابتدا در سپاه کردستان فعالیت میکردم. بعد از عملیات شکست حصر آبادان به جنوب رفتم و فرماندهی گردان موسیبنجعفر(ع) تیپ امام حسین(ع) به من محول شد. سه تیپ: عاشورا، امام حسین(ع) و کربلا بعد از این عملیات تشکیل شد که بلافاصله برای عملیات طریقالقدس سازماندهی شدند. یک روز قبل از عملیات به ما گفتند که به پایگاه منتظران شهادت برویم. قرار بود که جلسهای در گلف برای توجیه فرماندهان گردانها و گروهانها برگزار شود و از طرف سپاه برادر باقری و از طرف ارتش برادر صیادشیرازیـ که فرماندة نیروی زمینی ارتش بودـ صحبت کنند. ما یک ربع زودتر از جلسه، آنجا بودیم و با دوستان صحبت میکردی
کریم نصر:
نقش برادر حسن باقری در مجموعة فرماندهی عملیات طریقالقدس و اطلاعاتی که قبل از عملیات راجع به منطقه در اختیار گذاشت بسیار مهم و تعیینکننده بود. اطلاعات او بهقدری دقیق بود که نفرات تانک و نفر، خطوط و فاصله دشمن و سلاح و امکاناتشان تماماً مشخص شده بود بالاخص در طرح مانور اشراف کامل داشت. ما به شناسایی میرفتیم ولی شناسایی برادر حسن باقری همیشه عملیاتی بود و از آن به بهترین نحو بهرهبرداری میکرد.
تسلط او در مباحث عملیاتها و بیانش مشهور بود. دربارۀ نقش سپاه طوری صحبت میکرد که میتوانست تفکر «ما میتوانیم» امام(ره) را در همه پرورش دهد. او به همه گفت که بر
مجید بهرامی[1]:
اول جنگ، آموزش و سازماندهی نیروها با من بود. نیرو میآمد، آموزش میدید، سازماندهی میشد و به خط میرفت. حاجداود [کریمی] گفت: «اینطوری نمیشود، نیروها خیلی مشکل دارند.»
دنبال کسی بود که سیدمحمد حجازی را معرفی کردند. او به سازماندهی و من به آموزش پرداختم. از میان کلاهسبزها تعدادی را برای آموزش آوردم. جزوه هم گرفتیم. آنها تربیتیافتۀ قبل از انقلاب بودند و به بسیجیها بدوبیراه میگفتند. وضع مناسبی نبود. عراق دوکوهه و پلها را زده و راهها بسته شده بود. عملاً سلاحی در اختیار ما نبود. از ابتدا هم در سپاه تسلیحات
مجید توکلی:
در عملیات طریقالقدس مشکلی که بهعنوان مانع حساب میشد رملهای غیرقابل عبور منطقه بود. با توجه به ذهنیت دشمن که این منطقه را غیرقابل عبور میدانست و هیچگونه نگرانی نداشت، تصمیم بر این شد که یک محور عملیات را از شمال بستان و از داخل رملها به منطقۀ دارالشیاع با تانک داشته باشیم. موضوع تانک و عبور آن از رملهای غیرقابل عبور برای ما یک نقطۀ مثبت بود. ولی مشکل این بود که چگونه میتوان تانک چیفتن و نفربرها را 25 کیلومتر از داخل منطقۀ غیرقابل عبور به ارتفاعات دیدگاه 3 منتقل کرد که بتوانیم از آنجا به دشت دارالشیاع و سپس به سمت توپخانۀ دشمن و تنگۀ چزابه برویم.
در اتاق جنگ بحث زیادی