علی افشاری[1]:
ابتدای جنگ، در حال بیرون آمدن از سپاه اهواز بودم که به آقای باقری برخوردم. ایشان بههمراه دو نفر از تهران آمده بودند. میدانستم که او در رابطه با مسائل اطلاعات جنگ آمده است. باهم به داخل سپاه رفتیم. خودم را به او معرفی کردم و گفتم: «کار بنده هم کمابیش همان کاری است که شما در ارتباط با آن آمدهاید.»
آقای باقری خوشحال شد و بیدرنگ همانجا کار را شروع کردیم. او بهعنوان مسئول بنده در رابطه با مسائل کاری و جنگ بود. شهید باقری در چند جلسه محورهای کاری و هدفش را بیان کرد. کار ما با جمعآوری و تخلیۀ اطلاعات افرادی بومی و محلی شروع شد. آنها از محاصرۀ نیروهای دشمن خارج می&
علی پیراسته[1]:
جنگ که آغاز شد من دانشآموز دورة دوم دبیرستان بودم. با شروع جنگ از طریق سپاه خراسان به منطقه رفتم و در محور دبحردان مستقر شدم. در عملیات طریقالقدس در تیپ تازه تشکیلشده 25 کربلا بهمسؤولیت آقا مرتضی قربانی فعالیت کردم و بعد از آن به کردستان رفتم. در مدت کوتاهی که از کردستان به مشهد بازگشتم متوجه شدم که وضعیت چزابه بههم ریخته است و نیرو لازم دارند. با چند نفر از بچهها بهطرف منطقه راه افتادیم. به شهر بستان که رسیدیم به بچههای حاجمصطفی ردانیپور در تیپ تازه تشکیل شده 14 امامحسین(ع) ملحق شدیم.
اولینبار برادر حسن باقری را در ابتدای پل شهر بستان دیدم. کم
علی زاهدی[1]:
سابقۀ آشنایی من با حسن باقری به اوایل جنگ بر میگردد. ما قبل از آغاز جنگ همراه آقای رحیمصفوی گروهی تحت عنوان گروه ضربت تشکیل داده و درگیر مبارزه با ضدانقلاب بودیم. بعد از شروع جنگ تحمیلی، بههمراه ایشان وارد منطقۀ خوزستان شدیم. با توجه به مسؤولیتی که آقای صفوی در سپاه اصفهان و در منطقة غرب کشور و آشنایی که به منطقة دارخوین داشت، به آن منطقه رفتیم. یکی دو ماه که گذشت ایشان به من و دو نفر از برادران، علیرضا عمرو و رضا والایی مأموریت داد که تطبیق آتش و دیدهبانی را نزد برادران ارتش یاد بگیریم. ما در روستای مسعودیه واقع در بین آبادان و دارخوین مستقر شده و بر روی دکلی که 90 متر ارتفاع داشت، تحت تعلیم و مشغول د
علی شمخانی:
عراق در جهت اهداف سهگانه، یعنی هدف حداقلی به مفهوم لغو قرار داد 1975 هدف واسطهای به مفهوم جداسازی و تجزیۀ خوزستان و هدف حداکثری یعنی براندازی نظام جمهوری اسلامی، جنگ را شروع کرد. طول جبهۀ ما به سه قسمت قابل تقسیم است؛ جبهۀ جنوب، میانی و شمال غرب.
دشمن سه استراتژی در جنگ داشت: استراتژی جنوبیاش پیشروی، استراتژی جبهۀ میانیاش دورسازی و استراتژی جبهۀ شمال غرب هم درگیرسازی بود. یعنی در شمال غرب دنبال این بود که قسمتی از نیروی ما را درگیر کند که نتوانیم نیرو بهسمت نقطه و تلاش اصلی دشمن در جبهههای جنوب بفرستیم. لذا با ترکیبی از یگانهای درجۀ 2 و بهکارگیری نیروهای ضدان
علی صولتی:
اوایل انقلاب پاسگاهها و مرزها خالی شده بود. عراق بهوسیلۀ ضدانقلاب فعالیت میکرد. ما همان زمان با آقای غلامعلی رشید به پاسگاهها سر میزدیم. سردار رشید دوران سربازیشان را در تپههای علیگرهزد و اطراف آن گذرانده و به منطقه آشنا بود. دیدیم پاسگاهها خالی است، بچههای دزفول را به پاسگاههایی مثل واوی و سابله، تا پاسگاه سعیدیه در نزدیکی سوسنگرد بردیم و مستقر کردیم. حتی زمانیکه سپاه ایلام میخواست تشکیل بشود، بچههای سپاه دزفول را به پادگان کرخه بردند و به مربیگری خود آقارشید به بچههای ایلام آموزش دادند. قبل از شروع رسمی جنگ، در مرز درگیری&zwnj