محمدابراهیم همت:[1]
خلقوخوی فرماندهان لشکرها فرق میکند. یکی عصباني است، يكي خونسرد و یا خونگرم است. برخورد برادرمان باقری، برخورد فرماندهای بود که بر همه اشراف دارد. میدانست با آن عصباني چهطور رفتار كند، با آن خونسرد و خونگرم چهطور برخورد كند. خيلي مشكل است كه همة اینها در يك انسان جمع شود. وليكن با كمال خوشبختي، برادر باقري اینگونه بود. بارها شده بود كه حاجاحمد [متوسلیان] با ایشان برخورد تند ميكرد و ايشان با صداقت و حوصله برخورد ميكرد، مينشست توجيه ميكرد، از مسایل و مشكلات مملكت ميگفت، تا ايشان راضي ميشد. چند بار برای خود من اتفاق افتاد ك
مهدی زینالدین:[1]
وقتی حسن صحبت ميكرد، كسي حرفي براي گفتن نداشت. هيچوقت نديدم كسي طرحي بهتر از چيزي كه او ميگويد، يا قبل از اينكه او بگويد، مطرح بكند. هميشه همان مسایلي را كه حسن ميگفت به نتيجه ميرسيدند. وقتی عمليات گره ميخورد تنها كسي كه حلال مشكلات بود و راه را باز ميكرد، حسن بود.
در این عملیات نقش بسیار فعال او برای گرفتن سایت و رادار معلوم است. همة فرماندهها میخواستند سایت را از جناح شوش بگیرند و شاید خود برادر محسن [رضایی] هم توجه بیشتر را روی قرارگاه فجر گذاشته بود. ولی او ابتدای عملیات بلافاصله توی منطقه رفت و گفت که سایت را باید از محور خودمانـ یعنی قرارگاه
طاهر طاهریفر[1]:
اولینبار حسن باقری را در گلف دیدم. فکر کردم بسیجی کم سنوسالی است که برای جنگیدن آمده است. در ابتدا تودار و کم حرف بهنظر میآمد. حاجداود [کریمی] به من گفت که باقری از بچههای خبرنگار است و میخواهد به خط برود و از محورهای عملیاتی گزارش تهیه کند. اینگونه بود که ما با ایشان آشنا شدیم و ارتباطمان روزبهروز بیشتر شد.
حسن باقری ذهن بسیار بازی داشت و خیلی شجاع و پابهکار بود. استعدادی داشت که در جهت مناسبی قرار گرفت و باعث رشد او شد. بهاینترتیب، حسن باقری واحد اطلاعاتعملیات را درست کرد و بهدلیل خوداتکاء بودن و قابلیتی که داشت، توان
عباس صمدی:
حسن باقری جزئیات حرکات دشمن را در جلسات ارائه میداد. برای من شنونده خیلی جالب بود که با ریز حرکات دشمن و جابهجاییهایش آشنا شوم. اینکه بااین جزئیات راجعبه دشمن صحبت میکرد حاکی از یک اطلاعات وسیعی بود. تسلطش برای من خیلی جالب بود. افراد، پراکنده صحبت میکردند و گزارش میدادند اما او از گزارشها تحلیلی بیرون میآورد که منحصربهفرد بود. شخصیت آقای شمخانی هم برای من جالب بود که حرکت آمریکا و اسرائیل و کشورهای منطقه را کنار هم میچید و از داخلش تحلیل بیرون میآورد. ما در زمان جنگ آدمهایی که بتوانند به اصطلاح پازل درست کنند، نداشتیم.
حسن باقری با صبر و حوصله به ح
عبدالحسن بنادری:[1]
وقتی جنگ شروع شد مردم شهر آبادان به جاهای مختلف پناه بردند. مادر، خواهر و برادرهای کوچکترم نیز از آبادان خارج شدند. من و دو تا از برادرانم در همانجا ماندیم. من به سمت فرماندهی ستاد عملیات آبادان منصوب شدم. برای هماهنگیها و ارتباط با فرماندهی جنگ، جلساتی در گلف اهواز برگزار میشد. من حسن باقری را در همان جلسات دیدم و با او آشنا شدم. یکی از ارکان بسیار قوی ستاد جنگ، اطلاعاتعملیات و در رأس آن برادر باقری بود. او دارای نبوغ ویژهای بود که در بدو برخورد خودش را نشان میداد و به عبارتی همه مجذوب این نبوغ میشدند. جدیت در کارش نیز جذبهای ایجاد کرده و موجب شده بود که اکثر فرماند