عبدالحسن آریاننژاد:
بعضی وقتها که موضوع مهم میشد، آقای باقری خودش میآمد. یکبار آمد و گفت: «بروید خمسهخمسه را پیدا کنید.»
خمسهخمسه معمای عجیبی شده بود. هرکس توصیفی از آن میکرد. حتی نظامیهای ما هم اطلاعات چندانی نداشتند. عراقیها حفاظت زیادی برای مخفی نگه داشتن آن گذاشته بودند. باید در عمق میرفتیم تا از افسانۀ خمسهخمسه که جنگ تبلیغاتی و روانی درست کرده بود، سر در میآوردیم. از هرجا میرفتیم به گشتیها برمیخوردیم و نفربرهای ضدچریک[1] نمیگذاشتند که به عمق برویم. من برای این کار ده روز به شناسایی میرفتم و شب برمی&zw
عبدالحسین خضریان:
من در این عملیات فرماندة گردان شهید هاشمینژاد بودم. گردان ما سر جادة آسفالت دهلران عمل میکرد. گردان عمار به مسؤولیت آقای صبور در سمت چپ و گردان بلال به مسؤولیت آقای کلولی در سمت راست من بودند. یک گردان هم بچههای قم بودند که در تپهچشمه عمل میکردند و آقای حیدری مسؤولش بود. قرارگاه ما با تیپ 21 حمزه ادغام شده بود؛ فرماندة سپاهی، فرماندة نیروهای ارتش هم میشد، اگر گردان من 300 نفر بود، 300 ارتشی هم با من بودند. میخواستیم به خط بزنیم. آقای آلاسحاقـ روحانی گردانـ توی خط، پهلوی من بود. پشت خاکریز، میخواستیم از خط رد شویم. فاصلة ما با عراقیها حدود 600، 7
عبدالحسین مفید[1]:
سابقۀ آشنایی من با شهید باقری به اوایل جنگ برمیگردد. در آن روزهایی که هیچ تشکلی در نیروهای نظامی نبود، در قرارگاه لشکر 92 زرهی همهطور انسانها بودند. افراد ارتشی، مسئولین استانداری خوزستان، برادران سپاه و غیرنظامیانی که علاقهمند بودند برای این جنگ خدمت بکنند همه جمع شده بودند. عراق بعد از اینکه ازطریق بستان و از جنوب کرخهکور به منطقة سوسنگرد و حمیدیه حمله کرد و توسط نیروهای مردمی و عناصر نظامی و سپاه پس زده شد. ما نمیدانستیم از منطقۀ بستان تا نزدیک حمیدیه در چه وضعیتی هستیم. قرار شد من با یک بالگرد، آخرین وضعیت منطقه را ببینم و آن را ارائه بدهم. موقعیکه می&zw
عبدالحمید خاکسار[1]:
اولینبار که با او آشنا شدم در جلسة شورای فرماندهی دزفول برای نحوۀ شرکت بسیجیهای دزفول در عملیات فتحالمبین بود. من بهعنوان فرماندة بسیج دزفول شرکت داشتم. آقای محسن رضایی، آقای رشید، آقای حسن باقری، آقای رئوفی و دوستانی از سپاه دزفول حضور داشتند. در آن جلسه دربارة اینکه آیا مردم دزفول را در عملیات شرکت بدهیم یا نه، بحث مفصلی شد. شهر دزفول به خاطر گلولهباران و حملات موشکی دشمن شهیدان زیادی داده بود. آقای رضایی و آقای باقری گفتند که با توجه به اینکه بسیجیهای دزفول انگیزة قویتری برای عملیات دارند، بهتر است که حتماً شرکت بکنند. بعضی معتقد بودند که مردم و نیروهای دزف
عبدالحمید ساعتچی[1]:
اول انقلاب دوستی داشتم که با هم فعالیت انقلابی میکردیم. بعد از انقلاب من وارد سپاه شدم و دوستم به حزب جمهوری اسلامی و سپس به قوه قضاییه رفت. شهید بهشتی رییس وقت دیوانعالی کشور بررسی کرده بود که قوه قضاییه بیش از نیاز به قاضی، احتیاج به دادیار دارد. حدود 70ـ80 نفر را انتخاب کرده بود. آنها یک دورة کامل، آموزش دیدند و به نقاط مختلف ایران فرستاده شدند. یک روز دوستم را دیدم و از او پرسیدم: "چهکار میکنی؟"
گفت: "یک دورة فشردۀ آموزشی گذراندم. قرار است هر کدام از ما به یک شهرستان منتقل شویم."
مدتی بعد او را دیدم، پرسیدم: "چهکار کردی؟"
گفت: "خو