رسول یاحی[1]:
در سال 1359 بهعنوان فرماندة کردستان منصوب شدم. هر دوـ سه ماه یک بار به جنوب میرفتم و برادر باقری را میدیدم. آقای احمد غلامپور فرماندة سپاه سوسنگرد و آقای عزیز جعفری مسؤولیت عملیات را بهعهده داشت. همانطور که حسن باقری نسبت به بعضی افراد نظر خاصی داشت، من نیز احساس کردم برادر جعفری نیروی توانمند و لایقی است. ویژگی که برادر باقری را نسبت به بقیه متمایز میکرد این بود که تفکر نظامی داشت. برادر غلامعلی رشید هم مثل حسن باقری به مسایل تاکتیکی وارد بود. آن زمان هیچگونه مرکز آموزشی برای نیروهای بسیج و مردمی نبود، سپاه هم سازماندهی نشده بود. بنابراین تعدادی کلاسهای آموزشی گذاشتند. بر
زینالعابدین احمدی[1]:
7 مهر 1359، بههمراه 1400 طلبه از قم به جبهه اعزام شدیم. نهاد بسیج در آن زمان در اختیار ارتش بود. ارتش مجموعهای به نام سازمان دفاع ملی داشت و فردی به نام مجد مسؤول آن بود. طولی نکشید که بسیج در سپاه سازمان گرفت. بخشی از آموزش را در پادگان دپو در جادۀ کرج و بخشی دیگر را در ستاد ژاندارمری میدان ونک تهران دیدیم. آن مجموعه آمادگی برای فراخوان، آموزش و اعزام نداشت. لذا جمعیت ما کم شد. تعدادی به صورت متفرقه به جبهههای غرب، میانی، شمال غرب و کردستان رفتند. من نیز به همراه 264 نفر طلبه به نمایندگی حسین شرکت[2] بعد از ملاقات با امام به وسیلة قطار به جنوب اعزام شدیم.
روز 12 آبان به خوزستان رسیدیم. برای
سعید صادقی[1]:
یک روز به ما خبر دادند که آقای رضایی آقای محمد افشردی را به جنوب اعزام کردهاند. ایشان نیروی ما در پذیرش سپاه تهران و یکی از مصاحبهگرهای نخبه و مسلط ما بود که برای ستاد مرکزی سپاه کار عضوگیری را انجام میداد. بههر حال ما پیگیر شدیم و اینطرف و آنطرف سراغ گرفتیم. گفتند به گلف رفته و ایشان را بهعنوان باقری میشناسند. تا قبل از عملیات طریقالقدس که هنوز در منطقه حضور پیدا نکرده بودم، وضعیت آقای محمد باقری را پیگیری میکردم. از طریق بچههای خودمان در واحد پرسنلی سپاه اهواز میدانستم که در کنار اخویشان حسن باقری است.
من اولین بار در عملیات طریقال