همسر:
صبح روز دوم عملیات بود. من در ستاد بودم که غلامحسین زنگ زد. گفت که در گلف جلسهای داریم. پرسیدم: "اوضاع چهطوره؟"
گفت: "خوبه، ولی ما خیلی به دعا احتیاج داریم، دعا کنید."
یادم هست، بچهها را جمع کردیم و دعای توسل خواندیم. آن روز دلهره عجیبی داشتم. شب که به خانه رفتم، این دلهره پایانی نداشت و دایم احساس میکردم که اتفاق بدی در راه است و این اتفاق متوجه ایشان است. دیدم آرام ندارم؛ بلند شدم و شروع به خواندن نماز کردم. در آن استغاثهها و خلوتم خواسته عجیبی از قلبم گذشت. گفتم خدایا نمیخواهم مانع شهادتش بشوم، ولی اگر مقدر است شهادت اتفاق بیفتد، میخواهم فرزندی از او داش
حسین اسحاقی[1]:
من با حسن باقری در آذرماه سال 1359 در جلسۀ اطلاعاتعملیات گلف آشنا شدم. قبلازآن، وصف او را شنیده بودم. چون برادرم علی بهعنوان مسئول ما در جلسات حضور پیدا میکرد. آن روز به اتفاق برادرم، حمید معینیان، علی حسینی، مهدی زینالدین، آقای واعظی که طلبة جوانی بودند و آقای مهدی صابونی در آن جلسه حضور داشتیم. سر من پایین بود. وقتی حسن باقری شروع به صحبت کرد، یکدفعه سرم را بالا آوردم و از صدای بسیار مردانهاش تعجب کردم. طرز صحبت، تُن صدایش، استفاده از جملات و عبارات زیبا و حرفهای تخصصیاش در مورد اطلاعاتعملیات، در همان جلسۀ اول مرا مجذوب کرد. من ماتومبهوت، به ایشان زل زده بو
حسین حسنیسعدی:
واحدهای عملکنندة گردان و گروهان همان روز یک توجیه کلی شده بودند و باید به طرف دشمن میرفتند. زمین مورد نظر از نزدیک برایشان شناخته شده نبود. فکر میکنم قرار بود عملیات ساعت دوازدهونیم شب شروع بشود و انتظار این بود که ساعت 1 یا 2 به دشمن بزنیم.
آنها رفتند. من و حسن توی پاسگاهمان نشسته بودیم، بیسیمها روشن بود و بهگوش بودیم. گفته بودم که سکوت مطلق باشد و تا زمان رسیدن و درگیر شدن با دشمن، کسی حق صحبت کردن ندارد.
ساعت که به 1 رسید، هی از قرارگاه کربلا تماس میگرفتند که چه شد؟ گفتیم بابا بهگوش باشید. ساعت شد 2، گفتند: "پس چه&zw
حسین دقیقی[1]:
نزدیک شروع جنگ، هر دو هفته یکبار جلساتی با فرماندهان سپاه در خوزستان داشتیم. ادارۀ جلسات بیشتر با آقای علی شمخانی، فرماندۀ سپاه خوزستان، بود. در این جلسات دربارۀ آخرین وضعیت گروهکها، منافقین، خلق عرب، اقدامات جاسوسی عراق در شهرهای مرزی و تحرکاتی که راجعبه تأسیسات نفتی انجام میدادند، صحبت میکردیم. تأسیسات نفتی هدف اصلی برای گروهها بود که ما را از نفت محروم بکنند. آنها تأسیسات نفتی را بین خود تقسیم کرده بودند. مثلاً بهرهبرداری دست منافقین، قسمت ابزار و کامپیوتر صنعت نفت در دست اتحادیه کمونیستها و شبکۀ مخابراتی شرکت نفت در بوشهر، کهکیلویه و بویراحمد و کل استان خو
حسین کنعانی مقدم:
عملیات را شروع کردیم و دشمن را دور زدیم و منطقه را گرفتیم. عقبة عراق شکسته شد. همه فکر میکردند عملیات در همین حد میماند. حسن باقری در پی حرکتی که دشمن انجام داد، فشار سنگینی آورد و عملیات راـ با وجود اینکه کار خیلی سختی بودـ ادامه داد، او با فشاری که به دشمن وارد کرد توانست کاری کند که دشمن آنجا را رها کند و پا به فرار بگذارد. اگر این عملیات ثانویه در قسمت شمال انجام نمیشد شاید عملیات فتحالمبین در حد یک عملیات محدود باقی میماند. اینها نکته سنجیهایی بودند که حسن باقری روی آنها کار میکرد.