926
0
روزنوشت
یکشنبه 2/7/1357
تا ظهر که عادی گذشت. بعد از ناهار رفتم آبتنی. آب را باز کرده بودند و تا بالای سرم میرسید. حوض تپه خرگوشان قطرش 5 یا 6 متر میشود. ...
ادامه مطلب ...
876
0
روزنوشت
دوشنبه 3/7/57
ساعت 12 رفتم گروهان. اکثر بچههای گروهان 4 افتادهاند ایلام. ساعت 2 هم رفتم تلفن کردم خانه، خبری نبود. همینطوری دیروز تلفن کرده بودن ...
ادامه مطلب ...
829
0
روزنوشت
سهشنبه 4/7/57
اینجا فعلاً بهترین سرگرمی، روزنامه است و حل جدول و غیره. اخیراً لایحه جدید مطبوعات را چاپ کرده بودند و نظرخواهی از مردم که روز اول، نظر ...
ادامه مطلب ...
1050
0
روزنوشت
چهارشنبه 5/7/57
رفتم شهر نامه را پست کردم و روزنامهای خریدم، با یک کمپوت سیب و یک خربزه که خربزه را بعد از فلک شدن سر ناهار و کمپوت را سر شام خوردیم. این&zw ...
ادامه مطلب ...
823
0
روزنوشت
پنجشنبه 6/7/57
روز وفات حضرت صاحبالشریعه امام صادق(ع) بود. در منتخب مفاتیحالجنان زیارت حضرت صادق را نیافتم و نبود. ظهر رفتم مسجد محله ...
ادامه مطلب ...
835
0
روزنوشت
جمعه 7/7/57
روزگار عادی است و تقریباً این 24 روزی که آمدهام ایلام، زود گذشت و چنان که مینمود، نبود. البته انسان را بیغیرت و بیتفاوت می&zwn ...
ادامه مطلب ...
780
0
روزنوشت
شنبه 8/7/57
از تپه خرگوشان رفتیم گروهان. عصر رفتم یک دکتر نزدیک هنگ که خود دکتر مطبدار نبود و یک دکتر مصری بود. گوشه دندانم شکسته بود، در آموزشی. پر کرد. حد ...
ادامه مطلب ...
865
0
روزنوشت
یکشنبه 9/7/57
تمام ایران تعطیل بود ولی ایلام شلوغ نشد. پمپبنزین خوب بود. آب داشت، راحت بود. این روزها آمادهباش نیز هست. امشب هم ایلام شلوغ بود. دوشنب ...
ادامه مطلب ...
379
0
روزنوشت
پنجشنبه 13/7/57
با یک استوار مخابرات رفتیم مأموریت چرداول. صبح دهونیم رفتیم، شب هفتونیم برگشتیم. آنجا رییس پاسگاه برایمان کباب درست کرد. ش ...
ادامه مطلب ...
841
0
روزنوشت
جمعه 14/7/57
رفتیم میشخاص، یکی از دهات پاسگاه مرکزی، راجع بهدعوایی بازجویی محلی انجام دهیم که شب را هم همان جا بودیم. ساعت 10 برگشتیم.
...
ادامه مطلب ...
823
0
روزنوشت
یکشنبه 16/7/57
از امروز اعزام مشمول شروع شد. با هر ماشین، یک سرباز میفرستادند. یکی دو بار رفتیم چوار. سربازها را جمع کرده بودند چوار که 15 کیلومتر با ایلام ...
ادامه مطلب ...
804
0
روزنوشت
دوشنبه 17/7/57
با ماشین ستوان2 رضایی رییس پاسگاه مرکزی تصادف کردم. در جلو ماشینش فرو رفت، 500 تومان خرج صافکاریاش شد اما خیلی آدم خوبی بود، هیچ چیز نگفت. به ...
ادامه مطلب ...
876
0
روزنوشت
پنجشنبه 20/7/57
تلفن کردم تهران، یک در بخرند بفرستند. نتوانسته بودند. وقت نرسیده بود، ماند برای بعد.
...
ادامه مطلب ...
1024
0
روز نوشت
چهارشنبه 26/7/57
یکی دو بار قرار شد در ماشین را بخرند، جور نشد و ماند برای بعدها و همان در را صافکاری کردند. به بتول گفتم حدود 1500 تومان بفرستد. قدری برای فرماند ...
ادامه مطلب ...
809
0
روز نوشت
پنجشنبه 27/7/57
صد تومان فرمانده گروهان داد، خدا رساند، پولدار شدم.
...
ادامه مطلب ...